رویدادهای عمومی

وداع شير جمل

ديدار آخر


خلاصه :

صدای مادری پهلو شکسته می آید... بیا...حسنم بیا جان مادر

صدای مادری پهلو شکسته می آید...
بیا...حسنم بیا جان مادر !
بیا که بی تاب  روی ماهت هستم...
بیا و فراموش کن مصیبت کوچه و درب و دیوار را....
بیا و رد طناب بردستهای بسته ی فاتح خیبر را  فراموش کن...
بیا که صبوری بس است...پسرم...مثل پدر، خار در چشم و استخوان در گلو شدی؟...
بس است بیا...
و اما حسن هنوز  دیدار آخر و  وداع میخواد.... هنوز وصیت نکرده...
زینب!بگویید خواهرم بیایید....
صدای واحسن گویان خواهری غمگین آرامش مدینه را مخدوش کرده است...
آرام زینبم....گریه هایت را بگذار یک کربلا تا به شام نیازشان داری...
ناله هایت را ذخیره کن...
وااسفناه باشد برای حسین....
مینالد ... آخر برادرم ،،این طشت!!!
آرام...خودت را برای دیدن طشت طلا و چوب خیزران آماده کن....بیا وصیتم بشنو و عمل کن... 
اشک از چشمان حسین جاریست....میسوزد از فراق برادر،و خوشحال است کابوس های سیلی و کوچه و درب وآتش برادرش  رو به اتمام است....قطره ی اشک حسین که میچکد بر دستهای حسن....عرش را به لرزه می اندازد...
و اما،!شیر مرد جمل  به آرامی لب می زند....برادرم آرام ...لایوم کیومک یا اباعبدالله...
 وآه بلند شده از این جمله... میسوزاند عرش و فرش را....
طشت توان نگهداری از پاره های جگر ،جگر گوشه ی پیامبر  را ندارد.... در و دیوار می گریند به حال غریبی که در خانه هم غریب است...
عباس مثل همیشه سر به زیر و با ادب ایستاده و اشک حسرت می ریزد...
دنیا مهربانتر از برادرش حسن ندیده است... چشم های بی حال  در جستجوی عباس ....
بیا عباسم...برادرم بیا جلوتر، نیستم ولی یاری حسین را به همچو تویی میسپارم....و خیالم راحت است که برادری میکنی در حق برادرم...و بغض عباس میترکد و دست های حسن را غرق بوسه میکند....
صدای ناله ها و اشکهای زینب فضا را پر کرده  و همه می اندیشند اینهمه خون که در طشت میجوشد ،حاصل سالها بی یار و یاوریست ...
قاسم سه ساله در محضر پدر زانو میزند....پدر نجوای عاشقانه ای در گوشش زمزمه میکند ....گویی سفارش عمو است...که اینقدر مهم است...
.صحبت از  نامه ایست..هروقت غم های عالم بر دلت نشست طلب نامه کن....
 عجیب است  تمام وصیت حسن  به یاری حسین است ...
چشم می بندد...دوباره صدای مادرش به گوش می رسد....
بیا حسنم بیا...
و حال لبیک به ندای شهادت و طشت لبریز از خون جگر حسن....
و اینک صدای گریه ی نوزادیست  درآغوش عمو،که در فراق پدر میگرید....و حسین علیه السلام بود که ده  سال پدر شد برای عبدالله بن حسن ،
یادگار برادر!!!!

بسيار زيبا بود

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران