آموزش

به مناسبت شهادت امام رضا (ع) یک داستان کوتاه را باهم می خوانیم

یک داستان


خلاصه :

به مناسبت شهادت علی ابن موسی الرضا (ع) یک داستان کوتاه  قرار دادم   

به مناسبت شهادت هشتمین اختر تابناک اسمان امام رضا (ع)داستانی کوتاه درباره امام رضا (ع) قرار دادم 

راهزنان به خیال اینکه تاجری ثروتمند است و جای پولهایش را نشان نمی دهد ، گرفتندش و تا توانستند شکنجه اش دادند.دهانش را پر از برف کرده بودند ساعتها. یکی شان دلش به رحم آمده بود و فراری اش داده بود. او هم فرار کرده بود از دستشان. اما دیگر نمی توانست

حرف بزند. رسید خراسان. شنید امام در نیشابورند. از خستگی خوابش برد. توی خواب صدایی شنید:" برو پیش امام ، دوایت را می داند."

بعد هم امام را دید که گفتند :"زیره و سعتر و نمک را بکوب و بگذار روی زبانت ، خوب می شود." از خواب که بیدار شد ، اهمیتی نداد. راه افتاد به سمت خانه اش در نیشابور، مردم می گفتند امام وارد رباط سعد شده، رفت پیش امام برای شکوه از مشکلش . امام گفت :"به

آنچه گفته بودمت ، عمل کن ."  گفت :"چه ؟" گفتند:"یادت رفته ، عالم خواب . زیره ، سعتر و نمک."

امیدوارم بتوانم داستان های بیشتری برای شما به اشتراک بگذارم 

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران