دلنوشت

و اکنون...

چند معمّا و لطیفه.

برای شاد کردن شما دوستان عزیز معمّا و لطیفه نوشته ام که شما را دعوت به خواندن آنها میکنم...


خلاصه :

لطیفه ی اوّل: روزی مردی به گدایی پول داد و مرد دیگری به او گفت:این گدا تقلبّی است. و مرد گفت که :می دانم من هم به او اسکناس تقلبّی دادم😂   

معمّای اوّل :مردی ۷ حلقهی بهم پیوستهی طلا دارد و باید یک هفتهدر مسافر خانهایبماند.             اوباید یکی از حلقه ها را به طور کامل جدا کند و کرایه ی مسافر خانه را بپردازد.حالا سؤال این است که کدام حلقه را باید جدا کند.

جواب معما : مرد باید حلقه ی سوم را جدا کند شب اول حلقه سوم را میدهد شب دوم حلقه سوم را پس می گیرد شب سوم حلقه ی سوم که کامل جدا است رابه مرد می دهد شب چهارم حلقه های داده شده را میگیرد و حلقه های چها رم پنجم ششم را می دهد و شب بعد حلقه سوم را می دهد شب بعد هم حلقه ها ی دوم و سوم را می دهد و حلقه سوم جدا شده را می گیرد و شب آخر هم حلقه سوم را که از ابتدا ی کار به طور کامل از دیگر حلقه ها جدا کرده بود را میدهد و به این ترتیب تمام

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.


پسران

دختران