محتوای درسی
۷
سلسله پادشاهی غزنویان
خلاصه :
سلسله پادشاهی غزنویان اولین سلسله ترک نژاد در ایرانغزنویان اولین حکومت ترک نژاد در ایران بودند.
سلطان محمود غزنوی موسس سلسله غزنویان بود.
مرکز حکومتش غزنین بود.
سلجوقیان در جنگ دندانقان بر غزنویان پیروز شدند و ...
محمد مقنیان
۶ سال پیش
رضا کدخدا شهریاری
۶ سال پیش
امیرعلی معتمد
۶ سال پیش
البته که این باعث شکست در زمان مسعود شد
محمد صادق حیدری دولت آبادی
۶ سال پیش
مداوم پسر سلطان محمود غزنوی یعنی سلطان مسعود غزنوی به هند حمله می کرد بخاطر معابد هندی ها که بسیار پول در آن بود.
یک بار که داشت بر می گشت دید ترکان دیگری به نام سلجوقیان قیام کردند.
Mamalirastgo
۶ سال پیش
رضا کدخدا شهریاری
۶ سال پیش
hossein.mz
۶ سال پیش
محمود درخشانترین سیمای سلسله غزنویان که از او به عنوان «سلطان غازی» و امیر «کثیر الغزوات» یاد کردهاند، بر این باور بود که همه ساله میبایست جهاد و غزو علیه «کفار» «که فرض کردن گروهی از مردمان دیگر نواحی و اطلاق کفار بدانها در آن زمان کار چندان دشواری نبود» تکرار شود.
این عملیات تهاجمی و نظامی با نظارت دقیقی که محمود در همسو نگه داشتن دستگاه دیوانی با دستگاه لشکری اعمال میکرد، توسط بهره جویی از حداکثر دقت و سرعت عمل ماشین جنگی مهیب و مخرب غزنویان، حاصل میشد که آن را به صورت کاملترین و پر قدرتترین حکومت اسلامی که تا آن زمان در ایران به وجود آمده بود، در میآورد.
عباس رستمی
۶ سال پیش
کیارش لک
۶ سال پیش
تا قبل از اینکه غزنویان به سومنات حمله کنند، برهمنان هندو برای توجیه بیقدرتی بتهایی که به دست سپاه غزنویان نابود میشد میگفتند که این بتان مورد قهر سومنات هستند. هنگامی که سپاه ۳۰ هزار نفری ترکان غزنویان به قصد سومنات حرکت کردند هندوان به پای سومنات افتادند که جلوی سپاه محمود را بگیرد اما سومنات برای جلوگیری از نابودی خود نیز توانایی کاری را نداشت ٬و بدستور محمود نابود شد و ثروت معبد نیز به غنیمت گرفته شد.
Ali saberi
۶ سال پیش
....
۶ سال پیش
دنبال تو آمده ام . بگو قصه چیست؟ آن مرد گفت: یکی از سرداران تو که نامش را نمی دانم شب ها به خانه من می آید و به زور زن مرا مورد آزار و اذیت خود قرار می دهد.
سلطان گفت : اکنون کجاست؟
جواب داد: شاید رفته باشد.
شاه گفت: هر وقت آمد مرا خبر کن و او را به پاسبان قصر معرفی کرد و گفت:
هر زمان این مرد مرا خواست به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم. شب بعد باز همان سردار به خانه آن مرد بینوا رفت. مرد مظلوم به دنبال سلطان رفت. سلطان محمود با شمشیر به راه افتاد. در نزدیکی خانه صدای مرد را شنید دستور داد چراغ را خاموش نگه دارید. آنگاه آن ظالم را با شمشیر کشت.
پس از آن دستور داد تا چراغ را روشن کنند و در صورت کشته نگریست. پس دردم سر به سجده گذاشت.
آنگاه صاحبخانه را گفت: قدری نان بیاور که بسیار گرسنه ام . عرض کرد:
سلطانی چون تو چگونه به نان درویشی چون من سیر می شود؟ سلطان گفت: هر چه هست بیاور. مرد تکه ای نان آورد و علت خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید. سلطان محمود گفت: آن شب که از قصه تو آگاه شدم با خود فکر کردم در زمان سلطنت من کسی جرات این کار را ندارد مگر یکی از فرزندانم . گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری مانع اجرای عدالت نشود. چراغ که روشن شد نگاه کردم دیدم بیگانه است سجده شکر گذاشتم. اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین ظلمی در ملک خود اطلاع یافتم با پروردگار خود عهد بستم لب به آب و غذا نزنم تا حق تو را از آن ستمگر بگیرم. اکنون از آن ساعت تا حال چیزی نخورده ام.
رضا کدخدا شهریاری
۶ سال پیش
القابی همچون: معزالدوله، یمین الدوله، تاج الدوله، سلطانالدوله،کمالالدوله، علاءالدوله، جمالالدوله و.....
یکی از معانی دوله دولت است!
محمد حسین سعادتی
۶ سال پیش