رویدادهای مدرسه

چشم برهم میزنی فردا میرسد

ما و دخترانمان قسمت اول


خلاصه :

درمیزان چه میگذرد

صبح زود که وارد مدرسه میشوی هنوز خبری از هیاهو و نشاطشان نیست.حیاط خلوت است و آرام.هر از گاهی صدای پرنده ای و بادی که در برگهای حیاط میپیچد به گوش میرسد.کوتاه زمانی که میگذرد یک به یک پیدایشان میشود.با جثه های کوچک و دوست داشتنیشان.چهره هایی اغلب خندان و با نشاط که در انتظار روزی جدید و شیرین وارد مدرسه میشوند.بسم الله را میگویی و شروع میکنی .هرچند تمام نکرده ای.مدتهاست کنار تمام دل مشغولیها و فکر مشغولیهایت جا گرفته اند.خواسته ناخواسته دغدغه ات شده اند.گاه حتی خوابشان را میبینی.به آینده شان مینگری و نگران حالشان هستی.مشغول میشوی ،یکی هیجان زده در آغوشت میگیرد،دیگری سر به هوا وبه فکر زودتر مشغول بازی شدن به کلاس میرود تا بندو بساطش را بگذاردو به حیاط بیاید.آن یکی از مهمانی دیشبشان میگوید و دیگری از گریه های شبانه نوزاد جدیدشان.هرکدام دوست دارند بگویندو بگویندو تو بشنوی،و تو هم مدد میخواهی که بشنوی نه فقط ظاهر کلامشان را آن چیزی را که با چشمهایش ،با دستهایش با حرکاتش برایت میگوید .روزمان شروع شده است .ادامه اش باشد تا بعد......

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران