دلنوشت

ماجراهای علی و مسعود ۱


خلاصه :

علی و مسعود دوست هستند.علی ریاضی اش خوب و مسعود در ورزش خوب است

استخر خوب

علی و مسعود دوست هستند.علی ریاضی اش خوب و مسعود در ورزش خوب است.یک روز علی و مسعود به استخر می روند.

هر دو شروع کردند به شنا و با هم مسابقه می دادند.

هشدار استخر

ما در استخر بودیم که مسعود شیرجه زد و با کله افتاد ته استخر و کله اش خون آمد و یک نفر داد زد:((مصدوم اورژانس خبر کنید.)) و یک نفر دیگر گفت:((تلفن خرابه گوشی یکی رو بردارید.)) علی داد زد:((دوستم رو اول از تو آب در بیاورید و بعد فکر اورژانس باشید.))

ترافیک بد

ما در آمبولانس بودیم که صدای بی سیم اومد:((0.12 0.12 آتش سوزی خیابان پنچم مرکزی رسید به میدان مرکزی آب(سالار دوم) سریع تر))ما در همان موقه در ترافیک گیر کردیم و 2:34 دقیقه به بیمارستان رسیدیم

بیمارستان امام علی (ع)

ما در بیمارستان اول به پذیرش رفتیم و پرسیدیم:((کارشناس کجاست؟))پذیرش پاسخ داد:((طبقه سوم-موازی 5-عمودی 2)) ما سوار آسانسور شدیم.رفتیم طبقه سوم ولی زده بود موازی 12 و عمودی 4 و ما رفتیم موازی 5 و عمودی 2.

کارشناس و...

ما رفتیم پیش کارشناس و کارشناس گفت:((کله اش آسیب دیده و باید بروید رادیولوژی(رادیوگرافی)طبقه منفی 4-موازی15-عمودی 5.))سوار آسانسور شدیم و پیاده شدیم و رفتیم داخل رادیوگرافی که دیدم نوشته(ورود ممنوع خطر اشعه ایکس(x) ما بیرون ماندیم.

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.


پسران

دختران