رویدادهای مدرسه
افتادن از آسمان
حکایت
خلاصه :
حکایت افتادن از آ سمانحکایت افتادن از آ سمان
روزی مردی نزد حاکم رفت وگفت: به دادم برسید. یک نفربه زور وارد خانه ی من شده است ومی گوید : این خانه مال اوست .
حاکم دستورداد تا آن مرد را بیا ورند.وقتی اورا آوردند حاکم ازاو پرسید: چرا می خواهی به زورخانه ی این مرد را بگیری ؟
مرد جواب داد : من ازآسمان افتاده ام توی آن خانه پس خانه مال من است.
حاکم دستورداد اورا مجازات کنند.مرد درحا لی که ناله می کرد گفت:
آخر برای چه مرا می زنید ؟ حاکم پاسخ داد گفتم:آنقدرتورا بزنند تاحواست
کاملا سرجایش بیاید . که اگر باردیگر خواستی ازآسمان بیفتی مواظب باشی
درخانه ی دیگران نیفتی !
امیر عباس امین تقوی
۴ سال پیش
مرتضی رمضان زاده
۴ سال پیش