رویدادهای عمومی

اسلام علیک یا زوجة ولی الله

فاطمیه خط قرمز

تسلی قلب امام زمان روحی فداه صلوات


خلاصه :

از آنجا که در ایام شهادت مظلومانه حضرت صدیقه الزهرا سلام الله علیها هستیم اشعاری را تقدیم حضرتش میکنم

 

 

 

از آنجایی که حضرات معصومین علیهم السلام هر زمان فرصتی بدست می آوردند از اقدام و شهادت مادرشان یاد کردند و زحمت ها کشیدند تا موضوع شهادت حضرت زهرا دختر مکرمه پیامبر عظیم الشان، همسر مولایم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب در تاریخ گم نشود. 

خواستم بنده کمترین فقط قدمی در مسیرشان برداشته باشم. 

این مطلب ناچیز و اشعار گرانبها را به صاحب اصلی عزای حضرت صدیقه سلام الله علیها تقدیم میکنم. 

الحقیر محمد رضا روحی 

اوّل دفتر به نام خالق اکبر[۱]

آن که سزد نام او در اوّل دفتر

 

اوّل و آخر مُهیمنی[۲] که نباشد

هیچ مقدّم بر او و هیچ مؤخّر

 

مُبتدعی[۳] کز اراده، بی‌مدد کس

خلقت گیتی نمود و طارم اخضر[۴]

 

قادر یکتا که در کمال لطافت

در گِل انسان سرشت عالَم اکبر

 

بر همه عالم فکنده رحمت او ظلّ

در همه هستی گشوده قدرت او پَر

 

خویش مگر وصف خود کند که ثنایش

هست ز ادراک واصفین همه برتر[۵]

 

نکته‌ای از قدرتش بس این که بگویم

اوست علی‌آفرین و فاطمه‌پرور

 

فاطمه، مجموعه‌ی صفات خداوند

فاطمه، آیینه‌ی کمال پیمبر

 

عصمت کبری، ولیّه اللَّـه عظمی

قرّه عین النّبی، حبیبه‌ی داور

 

بضعه‌ی احمد نه، بلکه مقصد احمد

همسر حیدر نه، بلکه هستی حیدر

 

شهر علوم، احمد و علی است درِ آن

فاطمه آن شهر راست مرکز و محور

 

شد ز اطاعت مَثَل به «عبدی اَطِعنی»[۶]

آن به صفات خدای، مُظهر و مَظهر

 

ای به مَثَل بی‌مَثَل چو ایزد یکتا!

وی به نُبی[۷] چون نَبی ستوده‌ی داور!

 

چارده معصوم را تو فرد مکمّل

ایزد قیّوم را تو نور مصوّر

 

شأن تو در «انّما ولیّکمُ الله»

با حق و با احمد و علی است برابر

 

روح ولایت توییّ و ریشه‌ی تقوا

جان مجسّم توییّ و عقل مصوّر

 

تا نبرد خلق بر تو ظنّ خدایی

جمله‌ی «ایّاکَ نعبد» است مذکّر

 

فرع تو در آسمان و اصل تو ثابت

ای شجره‌یْ طیّبه که حق بُوَدت بر![۸]

 

ای یکی از بندگانْت حضرت جبریل!

وی یکی از شیعیانْت زاده‌ی آزر!

 

گر پدرت را نبُد مقام امامت

بُد ز ولایت از او مقام تو برتر

 

جز پدر و شوهر و دو ابن[۹] و دو بنتت[۱۰]

روی تو نادیده کس ز اکبر و اصغر

 

هم به قیامت چو پا نهی رسد آواز

«غُضُّوا ابصارَکم»[۱۱] به خلق، سراسر

 

چشم و چراغت دو گوشواره‌ی عرشند

راحت جانت دو نازدانه، دو دختر

 

در شب معراج از حقیقت خلقت

پرده ز رازی گشود خالق اکبر

 

گفت به احمد نیافریده‌ام افلاک

جز که برای تو، ای رسول مظفّر!

 

باز رسید این ندا که خلق نکردم

ذات تو را جز برای حیدر صفدر


هم که نیاورده‌ام تو را و علی را

الّا بر خاطر بتول مطهّر

 

زن نتوان خوانمت بدین همه شوکت

ای سبب آفرینش اب و شوهر!

 

از پی «قالوا بلی»، ولای تو، زهرا!

عرضه بر ارواح انبیا شده یکسر

 

پیش‌تر و بیش‌تر هر آن که پذیرفت

مهترِ آن خیل و دیگران همه کهتر

 

در قدم مادر است جنّت موعود

وین سخن نغز خود سروده پیمبر

 

وه! عجبا! زین حدیث و این که در این بین

داده به زهرای خویش کنیه‌ی مادر

 

پیش‌قدم در شفاعت، ای که به اذنت

می‌شود آغاز، روز پرسش و کیفر!

 

لب به شفاعت تو باز کن که نمانَد

جای شفاعت برای شافع دیگر

 

از اثر لطف تو به عرصه‌ی میعاد

هیچ نماند مگر منافق و کافر

 

بهر شفاعت تو را بس است در آن روز

دست ابوالفضل و خون محسن و اصغر

 

هر که پناهش تویی، پناه دو عالم

وآن که شفیعش تویی، شفیع به محشر

 

حضرت باقر برای چاره‌ی هر غم

نام تو می‌بُرد بر زبان مطهّر[۱۲]

 

خانه‌ی تو کعبه‌ی امید سه حجّت

بیت تو معراج صبح و شام پیمبر

 

فُلک نجاتند اولیا و در آن فُلک

فاطمه جان! هم تو ناخدایی و لنگر

 

روی تو والشّمس و گیسوان[۱۳] تو واللّیل

قدّ تو طوبی و اشک چشم تو کوثر

 

به به از آن رهبری که‌اش چو تو پیرو!

به به از آن پیروی که‌اش چو تو رهبر!

 

فاطمه! ای آفتاب مشرق توحید!

جز پدرت، مرسلین به گرد تو اختر

 

کرده خدا با صدای پای تو تنظیم

دور زمان و مدار چرخ مدوّر

 

حبل متین هزار عارف و عامی است

هر نخی از چادرت به عرصه‌ی محشر

 

نام بَرَد چون ز خاندان تو یزدان

ای صدف اهل بیت را چو تو گوهر!،

 

بس که تو را دوست دارد ایزد منّان

نام تو سازد در آن میانه، مکرّر

 

نامتناهی بُوَد محیط[۱۴] ثنایت

عقل نخستین در این محیط، شناور

 

مهر تو با هر که نیست، هیچ ندارد

گر چه به حشمت بُوَد نظیر سکندر

 

در عجب از علم تو علی، ولی الله

مفتخر از دست‌بوسی تو پیمبر

 

مهر تو چون آفتاب و لطف تو باران

کاین دو بِنَفْسه[۱۵] مطهِّرند[۱۶] و مطهَّر

 

چشم همه انس و جن به درگه لطفت

دیده‌ی کرّوبیان چو حلقه بر این در

 

چهره ز اعمی[۱۷] نهان کنیّ و بگویی

می‌نگرم من ورا، نبیندم او گر

 

بهر کنیزت رسد غذای بهشتی

آن چه فرود آمدی به مریم اطهر

 

بانوی اسلامی و به خانه‌ی شوهر

کهنه حصیری تو راست مَفرَش[۱۸] و بستر

 

گندم دستاس توست خوشه‌ی پروین

آبله‌ی دست توست مهر منوّر

 

تا که خدا فخر آورد به ملائک

جانب محراب خیز و روی بیاور

 

وقت مناجات، دانه دانه‌ی اشکت

زیور گوش ملائک است چو گوهر

 

آب وضویت دوای عیسی و موسی

خاک درت آبروی ساره و هاجر

 

ای زن مردآفرین عالم هستی!

وی ز دل و جان گذشته در ره همسر!

 

چشم رجال و نسا به سوی تو بانو

جان بنات[۱۹] و بنین[۲۰] فدای تو مادر!

 

کشته‌ی راه خدایی و هدف تو

امرْ به معروف بُوَد و نهیْ ز منکر

 

«صُبّت علیّ مَصائبٌ»[۲۱] سخن توست

می‌زند این نغمه‌ات به جان من، اخگر[۲۲]

 

گر که بریزد مصیبت تو بر ایّام

روز جهان می‌شود چو شام، مکدّر

 

فاطمه! ای سینه‌ات بهشت محمّد!

وااسفا! کاین بهشت سوخت در آذر

 

بر در آن خانه‌ای که اذن گرفته است

قابض الارواح و جبریل، مکرّر،


آه که آتش زدند امّت بی‌مهر!

آه که وارد شدند قوم ستم‌گر!

 

حبل متین را فکنده حبل به گردن

دست خدا را ببسته خلق سبکْ سر

 

بر سر منبر نشسته غاصب محراب

صاحب مسجد ستاده در بر منبر

 

مدح تو ارزنده‌تر ز خواندن هر ذکر

داغ تو سوزنده‌تر ز هر غم دیگر

 

قبر تو مخفی از آن که در بر قبرت

جمله دعا را اجابت است مقرّر

 

ای دل ما در هوای قبر تو سوزان!

قبر تو و اسم اعظم است برابر

 

این منِ عاصی، «مؤیّدم»، پسر تو

ای پدر و مادرم فدای تو مادر!

 

خطّ عبور بقیع بخش تو بر من

دیدن قبرت مرا چو نیست میسّر

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران