دلنوشت
۳
داستان ماجراجویی بزرگ_قسمت نهم ـ:فضایی نه آدم
خلاصه :
ما دیگر طاقت نداشتیم! یک دفعه باد شدیدی وزید وما را نشان داد ما دیگر طاقت نداشتیم! یک دفعه باد شدیدی وزید و. موجودات دور ما حلقه زدند و ما را به قصر بردند. صدایی آشنا شنیده شد. آن صدای چه بو؟ جنگجوهایی که سالها پیش به جنگ رفته بودند و پا در راه نور گذاشته بودند اینجا بودند. ما کل زمین را گشته بودیم اما آنها را پیدا نکرده بودیم. این یک معجزه است که آنها را اینجا می بینیم.
مهدی کاشی ها
۳ سال پیش
علیرضا فروزنده دهکردی
۳ سال پیش
محمدمهدی نوری
۳ سال پیش
مجتبی
۳ سال پیش
امیرعباس
۳ سال پیش