جشنی برای غنچه ها

خلاصه :

بیرون درب مدرسه منتظر ورود هستند و مجری در حال گرفتن گزارش از آنها است که حس و حال آنها را ثبت کند....

در باز می شود و معلمی قرآن به دست به بچه ها خوش آمد گفته و بوی اسپند و طعم شکلات کام بچه ها را شیرین می کند...

وارد حیاط می شوند و بادکنک های رنگی در سقف حیاط جلب توجه می کند و مربیانی را می بینند که با توپ های رنگی چشم انتظار بچه هایی هستند که قرار است یک سال تحصیلی را باهم زندگی کنند.

چند بازی توپی انجام می گیرد و مادران آرام به بالا هدایت می شوند که شنونده صحبت های معلم راهنما باشند

بعضی بچه ها متوجه عدم هنوز مادر شده و به بالا کنار مادر منتقل می شوند که آرامش آنها در این روز بهم نخورد. بقیه بچه ها واگن وار در قطاری که معلم آنها می راند به بالا رفته تا در کنار مادر میزبان کلام زیبای خدا و سرود ملی گردند.

سپس در قالب یک گفتگو دو شخصیت وارد اتاق شده و یک بازیگر که نقش دانش آموزی را بازی می کند که قوانین مدرسه را نمی داند و شلخته است و یک بازیگر دیگر دانش آموز منظم و مرتب قصه ما است که در حین نمایش قوانین مهم مدرسه را به بچه ها گوشزد می کند.

لبخند و قهقه بچه ها این پیام را دارد که نمایش مورد توجه آنها واقع شده و انشاالله قوانین برای بچه ها به خوبی مرور گردیده است.

بعد به سراغ کاردستی می رویم و نمد و نخ های رنگی و سلیقه مادر فرزندی منجر به خلق عروسک، کیف ، آدمک و کلی ساخته های با مزه و زیبای نمدی می گردد.

در انتها در حیاط کتاب داستانی (در مورد امام زمان عج) تقدیم بچه ها می گردد و با گرفتن کلاه بادکنکی و گذاشتن آن بر سر، عکس یادگاری با آقای روحی می گیرند.

با خداحافظی از مربیان و گرفتن بستنی لیوانی (که انگار می خواهد نوستالژی بماند) جشن غنچه ها را به پایان می رسانند و آماده شروع راه دراز شکفتن می شوند.