رویدادهای مدرسه

خا طره یک روز زمستآنی


خلاصه :

بک روز  زمستانی  را من داشتم  

وقتی که برف آمد برادرمنسرما خورده بود  و من از  مادر  کلی خواهش کردم  که اجازه  دهد  من و برادرم   بریم  برف بازی کنیم و مادر م اجازه دادند  که  ما بریم  برف بازی و ما رفتیم  یک ادم برفی  درست کردیم  و خیلی  بهمون خوش گذشت  و وقتی  برگشتیم   مادرم  برا یمان یک چای دبش برا یمان درست  کردند????

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران