رویدادهای مدرسه
۴
خا طره یک روز زمستآنی
خلاصه :
بک روز زمستانی را من داشتموقتی که برف آمد برادرمنسرما خورده بود و من از مادر کلی خواهش کردم که اجازه دهد من و برادرم بریم برف بازی کنیم و مادر م اجازه دادند که ما بریم برف بازی و ما رفتیم یک ادم برفی درست کردیم و خیلی بهمون خوش گذشت و وقتی برگشتیم مادرم برا یمان یک چای دبش برا یمان درست کردند????
فاطمه مقصودی نیا
۶ سال پیش
محدثه واثقی عموقین
۶ سال پیش
ریحانه سادات سیدمفیدی
۶ سال پیش
حانیه دوست محمدی
۶ سال پیش