آموزش

اشعار و سروده های

حمید سبزواری

تحقیق ادبیات


خلاصه :

طبق فرمودۀ استاد مالکی ( دبیر ادبیات ) تصمیم بر این گرفتم تا زندگانی و اشعار و سروده های " پدر شعر انقلاب : حمید سبزواری " را شرح دهم...

،،،حسینآقاممتحنی مشهوربه حمیدسبزواری،،،

اولین نگاه : 1304 ، سبزوار

آخرین پگاه : 1395 ، تهران

شاعرایرانی بود که با عنوان «شاعر انقلاب» شناخته می‌شد.

 حمید قبل از مدرسه، قرآن را در خانه و نزد مادرش آموخت و بعدها در کلاس های "شیخ حسن داور زنی " شرکت کرد.

با سکونت در سبزوار،توانست اشعارش راتوسط یک کتاب فروشی به نام " خسروی " به چاپ برساند.

،،،مربیـــــان او،،،

پدر و مادر حمید اولین استادان وی بودند. او جامع المقدمات را نزد "میرزا حبیب جوینی" آموخت. همچنین "محمدعلی محمدی "نیز از دیگر استادان وی بود.

چهارده‌ساله بود که سرودن شعر را آغاز کرد. در آن سنین از روی کنجکاوی به احزاب و گروه‌های سیاسی مختلف سر می‌زد تا با آرا و نظرات آن‌ها آشنا شود.

وی پس از کودتای 28 مرداد متواری و مخفی شد. بعدها خود را به شهربانی سبزوار معرفی کرد و چهار سال در وضعیت تعلیق طی کرد تا سرانجام تبرئه شد.

شعر او را شناسنامهٔ زمانمند انقلاب نامیده‌اند زیرا کمتر حادثه یا رویدادی بعد از انقلاب روی داده است که انعکاس آن در شعر او نیامده باشد.

حمید بعدازانقلاب،ضمن کار در بانک تجارت، برای انقلاب شعر و شعار می‌ساخت که در راهپیمایی‌ها و نماز جمعه خوانده می‌شد. یکی از این شعرها «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» بود.

کمی بعد خود را بازنشسته کرد تا تمام توان خود را برای فعالیت‌های فرهنگی هنری صرف کند و به صدا و سیما رفت و از آن زمان در شورای شعر مشغول به کار شد.

،،،جـــوایـــز،،،

  • نشان درجه یک فرهنگ و هنر (۱۳۷۱)

  • چهره ماندگار دوره سوم (۱۳۸۲)

  • نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر (۱۳۹۳)

،،،آثـــــار،،،

  • سرود درد

  • سرود سپیده

  • سرودی دیگر

  • تو عاشقانه سفر کن

  • بانگ جرس

  •  به ننگ آمده دشمن او قهرمان این مرز و بوم است

 

،،،شعر درباره محل زندگی خود،،،

"ای خسته زهای و هوی تهران و کرج"

"با خویشتن خویش نداری گر لج"

"گر رامش و آسایش جان می خواهی"

"ور از غم زندگی امان می خواهی"

"بگذر تو از این هردو به سرخاب نگر"

"فارغ ز غم و رنج ز هر باب نگر"

"سرخاب بود نشاط بخش دل و جان"

"آسایش دل بخشد و آرامش جان"

"سرخاب دگر نه قریه شهریست عزیز"

"با مردمی سخت کوش و آرام و تمیز"

"شهریست دل انگیز و پر از نعمت و ناز"

"با آب و هوای دلکش و روح نواز"

"سرشار ز راحت است و نعمت این شهر"

"هم بهره ور از امن و سلامت این شهر"

"خلقی که درین شهر سکونت دارند"

"آسودگی خیال و راحت دارند"

"زان روز که من ساکن سرخاب شدم"

"دلبسته مردمش زهرباب شدم"

"یاری تو توان به خلق بیدارش بخش"

"آرامش و راحتی سزاوارش بخش"

 

۴ سال پیش
تشکر .خوب بود

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران