مقالات

بهار در اشعار شاعران


خلاصه :

.

سیرى اجمالى در پیشینه شعر فارسى نشان مى‏‌دهد که بهار، از دیرباز فصل محبوب شاعران و کانون توجه آنان به طبیعت بوده است. ولى این توجه همواره ثابت بوده و حاصل آن نیز شعرهایى یکسان و همانند است؟ مسلماً چنین نیست و ستایش از بهار و یادکرد عید نوروز، در طول زمان و در پاره‏‌هاى مختلف این قلمرو زبانى، با فراز و فرود و تفاوت در طرز نگاه شاعران همراه بوده است.

به هر حال باید پذیرفت که یادکرد نوروز و بهار در شعر کهن ما بیش از امروز است و به نظر من علّت این را باید وابستگى شدید زندگى انسان دیروز به طبیعت دانست. تا پیش از پدیدآمدن مظاهر صنعت و تکنولوژى، بیشترین اتکاى مردم به طبیعت بود. به همین دلیل، وقتى طبیعت در کام زمستان فرو مى‏‌رفت، همه زندگى به حالت نیمه‏‌فعّال در مى‏‌آمد. دهقانان پس از چند ماه کار و تلاش، بیکار مى‏‌شدند و بناچار در خانه مى‏‌خزیدند. با وسایل حمل و نقل آن روزگار، سفرکردن هم دشوار و یا غیرممکن مى‏‌شد. دیگر از سیر و تفرج در باغ و بستان هم خبرى نبود، که گل‏‌ها و گیاهان خشک شده‏‌بودند و مدفون در برفى سنگین. پرندگان کوچ مى‏‌کردند و بعضى حیوانان دیگر به خواب زمستانى فرو مى‏‌رفتند.

این همه در حالى بود که دستمایه تصویرسازى بیشتر شاعران ما در آن روزگار، طبیعت بوده است و طبعاً محدودیت جلوه‏‌هاى طبیعت، دست شاعران را نیز در خلاقیت و تصویرسازى مى‏‌بسته است. به همین دلیل است که ما با این همه شعر بهارى در تاریخ ادبیات فارسى، کمتر شعرى درباره برف و زمستان، یا تابستان و پاییز داریم. زمستان در چشم شاعران، فصلى عبوس و سخت بود که فقط باید تحمّلش کرد تا رسیدن بهار، و آنگاه پس از باز شدن یخها، از طبیعت سخن گفت، به‏‌ویژه که شاهان هم به نشاط مى‏‌نشستند و به شکار و تفرّج مى‏‌رفتند. پس بى‏‌سبب نیست که این همه بهارستایى در کارنامه ادب قدیم ما ثبت شده است.

 

و حالا اشعری درباره بهار:

 

خوشا بهارا … (ملک الشعرای بهار)

خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا

خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا

خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست

که ماه موی میانست و سر و سیم تنا

خوشا توانگری و عاشقی به وقت بهار

خوشا جوانی با این دوگشته مقترنا

خوشا مقارن این هر سه خاطری فارغ

زکید حاسد بدخواه و خصم راه زنا

خوشا شراب کهن در سبوی گردآلود

که رشح باران بسترده گردش از بدنا

خوشا مسابقهٔ اسب های ترکمنی

کجا چریده به صحرای خاص ترکمنا

درازگردن و خوابیده دم و پهن سرین

فراخ سینه و بالابلند و نرم تنا

بزرگ سم و کشیده پی و مبارک ساق

بلندجبهه و محجوب چشم و خوش دهنا

به فصلی ایدون کز خاربن برآید گل

نواخت باید برگل سرود خارکنا

 

شعر حافظ درمورد عید نوروز
 رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
مکن زغصه شکایت که در طریق طلب / به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز / که گرد عارض بستان بنفشه دمید
بهار می گذرد دادگسترا دریاب / که رفت موسم حافظ هنوز می نچشید

 

 

شعر فرخی سیستانی درمورد عید نوروز
 چون پرند نیگلون بر روی بندد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بی قیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بی شمار
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد
حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین
باغ گویی لعبتان جلوه دارد در کنار
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندر گوشوار
تا بر آمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل
پنجه های دست مردم سر برون کرد از جنار
راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند
باغهای پر نگار از داغگاه شهریار

 

جامی و عید نوروز
 بگشا نقاب از رخ باد بهاران
شد طرف چمن بزمگه باده گساران
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید
گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
بین غنچه نشکفته کهآورد به سویت
سربسته پیامی ز دل سینه فگاران

 

مولانای بلخی:
 اندر دل من مها دل افروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی

 

حافظ شیرازی:
 ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

 

سنایی غزنوی:
 با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید وز صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز

 

فروغی بسطامی:
 عید آمد و مرغان رة گلزار گرفتند
وز شاخة گل داد دل زار گرفتند
نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتند

 

سعدی شیرازی:
 برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز

 

نظامی گنجوی:
 بهاری داری ازوی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد

 

خیام:
 بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است
بر طرف چمن روی دلفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش ومگوزدی که امروزخوش است

۴ سال پیش
بسیار خوب

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران