دشمن دیده شد
داستان ماجراجویی بزرگ- قسمت اول- دشمن دیده شد
قسمت اول

برج مراقبت: کیش کیش از مرکز به شهر هوایی صدای من را داری
شهر هوایی: بله قربان صدا واضح است
برج مراقبت: هواچطوره ؟
شهر هوایی:خوبه
برج مراقبت:چه خبراز دشمنان!
شهر هوایی:تاحالا که دشمنی را ندیدم
برج مراقبت:پس خدا ...
شهر هوایی:صبر کن دشمن را دیدم
برج مراقبت:واقعا؟
شهر هوایی: بله
برج مراقبت: چند تا هستند؟
شهر هوایی:2تا نه 9تا نه خیلی خیلی زیادند.
برج مراقبت: وای وای هر جایی هستی بمان الان نیروی کمکی می فرستم
شهر هوایی: باشد
10دقیقه بعد000
شهر هوایی: مرکز مرکز صدا مو داری؟
برج مراقبت: بله شهر هوایی ،چرا این قدر نگرانی؟
شهر هوایی:به خاطراین که نه نیرو ی کمکی آمد و دشمن دارد به من رگبار می زند!
برج مراقبت:اما من چند هواپیما برای کمک فرستادم
شهر هوایی:پس چرا خبری از آنها نیست؟
برج مراقبت:من نمیدانم
شهر هوایی:صبر کن صبرکن نیروی کمکی رسید
برج مراقبت:چه خوب
مجتبی علی اکبریان ۱۶ روز پیش
برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.