دلنوشت

غار جادو

ماجراجویی بزرگ- قسمت دوم-غار جادو

قسمت دوم


خلاصه :

نیروی کمکی از راه رسید و ....

نیروی کمکی که از راه رسید دید که دشمنان در کویر کمین کرده اند.اما دشمنان زیاد بودند .نیروی کمکی وشهر هوایی برای فرار از دست دشمن فرود آمدند وبه غاری رسیدند ودرون غار رفتند.تاآن ها داخل غار رفتند سنگ ها راه ورودی را بستند. همه ترسیدند. آن ها رفتند ورفتند تا به آخر غار رسیدند آخر غار یک هیولا بود . یک سرباز پایش روی یک دکمه رفت و یک هیولای بزرگ تر ظاهر شد اما هیولا به جنگ هیولای دیگر رفت . هیولای اول آتش پرتاب می کرد ولی هیولای دوم با یخ او را له کرد.وسربازان باکمک هیو لای دوم ازغار بیرون رفتند.

۳ سال پیش
خیلی داستان خوب مینویسی

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

سلام امیر حسین جان از خواندن داستان کوتاهت لذت بردم . باز هم بنویس و برای ما بفرست .

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

خیلی داستان خوبی است

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

خیلی عالیه

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

آفرین عالی بود

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

۳ سال پیش
آفرین خوب بود اما قسمت اول هیجانی تر بود ولی خوب بود ایده ات

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.


پسران

دختران