معرفی
معرفی کتاب سلولهای بهاری؛ خاطرات تولید و توسعه دانش سلول های بنیادی
دانشمند ایرانی سلولهای بنیادی را بشناس!
حسین بهاروند؛ از روستا تا رویان
خلاصه :
کتاب « سلولهای بهاری» داستان زندگی حسین بهاروند، دانشمند سلول های بنیادی و جنین شناسی ایرانی است.
پدر و مادر عزیز! داستان زندگی حسین بهاروند را بخونید تا ببینید، این پسر لُر از روز اول دانشمند به دنیا نیومده! اصلا بنده خدا چیزی از دوره دبستان یادش نیست. تابستونها بیسکویت و آلاسکا فروشی کرده. توی روستا، خیلی شبا، شام نون و آب گوجه خورده! بزرگتر که شده رفته سر چهارراه وایساده؛ که بیان ببرنش کارگری! پدر خوب! مادر گرامی! این آقا حسین بهاروندی که امروز به سختی میشه جایزه های ملی و بین المللیش را شمرد؛ چوپونی کرده! تو سیاه چادر بزرگ شده! ناهار، نون و قند خورده.
.
دوست دانش آموز من! «سلول های بهاری» را بخون تا کمی عشقی تر درس بخونی! یعنی سعی کنی عشقت را پیدا کنی و بری دنبال همون. شاید پیدا کردن این عشق و علاقه خیلی هم کار سخت و عجیب و غریبی نباشه! حسین بهاروند با دیدن یک آزمایش در کتاب زیست شناسی به جنین شناسی علاقه مند شد و رفت دنبالش و تا تهش ادامه داد.
.
دانشجوی جان! «سلولهای بهاری» را بخوان! ببین چطور بچه روستایی لُر، از روز اول ثبت نامش در دانشگاه میره دنبال چیزی که دوستش داشته و منّت استاد را می کشه که حتی اگر شده چند روز زودتر بره پای کلاس جنین شناسی بشینه. ببین این آقای دانشمند با کلاس ما که امروز همایش های علمی درجه یک حاضرند پول سفرش را بدن که بره یک سخنرانی در فلان کشور امریکایی یا اروپایی بکنه، روزی که دانشجو شد با رفیقاش رفتند تو یه مسافرخونه داغون مستقر شدند. پرفسور حسین بهاروند امروز چه شب ها که فقط شلغم خورده و با رفقای دانشگاهیش گل گفته و گل شنیده.
اگر دانشجویی، « سلولهای بهاری» باید بالشِت باشه! همون طور که دکتر بهاروند میگه کتاب زیست شناسی سلولی را اینقدر خونده بودم حفظ شده بودم و شب هم یه حوله دورش میپیچدم و سرم را روی این بالش میذاشتم. ببین چطور برای رسیدن به عشقش خسته نشده! چطور از این دانشگاه به اون دانشگاه رفته تا در کلاس بهترین استادای جنین شناسی شرکت کنه. وقتی استاد کار بلد برای موضوع پایان نامه ارشدش را پیدا می کنه، چه جوری نه ماه میره پشت در اتاقش، بارها جواب نه و بارها جواب سربالا میشنوه، ولی ناامید نمیشه. آخرش با اصرار و نذر چهل روز روزه به استاد دلخواهش میرسه و وارد رویان میشه.
.
اگر برا خودت کسی شدی و چیزی داری که به درد کشور میخوره؛ «سلول های بهاری» را بخون و حرف مرحوم کاظمی آشتیانی به حسین بهاروند را بشنو که " شرف داری اینجا بمونی؟" و اگر مثل کاظمی آشتیانی جایگاهی داری، به فکر باش که بتونی آدم به درد بخور را هر جوری شده نگه داری و اگر مثل حسین بهاروندی، همیشه این سئوال مرحوم آشتیانی را از خودت بپرس.
.
دانشمند عزیز! مدیر بزرگوار! کاندیداری ریاست جمهوری! نماینده مجلس! رئیس ستاد فلان و مرکز بهمان! لطف بفرما و «سلول های بهاری» را بخوان و ببین که کار با دستور و سفارش و لابی و درخواست حداکثر منافع شخصی و سازمانی پیش نمی رود. ببین بهاروند با همه اسم و رسمش، چطور ساعت ها پشت در اتاق شهردار می ایستد تا موافقتی برای تاسیس بیمارستان سلولی بگیرد و دردی از مردم دوا کند. ببین چطور شور و هیجانی آرش گونه دارد که حتی حاضر است جانش را برای کشورش فدا کند.
.
و سلبریتی محترم! بازیگر خوش قد و بالا!« سلولهای بهاری» را بخوان تا ایران و توانایی هایش را بهتر بشناسی. بخوان تا حال و هوایت عوض شود. ایده حسین بهاروند را ببین؛ که موفقیت را حاصل شادی می داند، نه شادی را حاصل موفقیت.
احسان احمدینژاد
۳ سال پیش
جواد عبدالمحمدیjavad_abdolmohammadi
۳ سال پیش
حمیدرضا باخدا
پیارسال