رویدادهای مدرسه
به ۲۴۵ روز قبل بازمیگردیم!
غنچههایی که شکـــوفه میشوند...
خلاصه :
این آخرین یادداشت رسانهای پیشدبستان برای سیودومین دورهی پسران است؛ فیلمِ پیوست شده را حتما ببینید..
یک بار دیگر تصویر اصلی را نگاه کنید؛ عکس سیاهوسفید، اولین عکس ما از بچهها و عکس رنگی، آخرین عکس ما از حضور دستهجمعی آنها بود. بین این دو عکس، بیش از دویست روز و یک دیوار فاصله است!
از مادران و پسرانِ پیشدبستان میزان میپرسیم:
پنجشنبه 30 شهریورماه 1396 برای شما یادآور چه روزی است؟ توپهای زیادی که در حیاط مدرسه بودند را به خاطر دارید؟ نمایش «رستم به مدرسه میرود» را به یاد میآورید؟ کاردستیهایی که با فرزندتان ساختید؛ گلدانها؛ عکس یادگاری؟! آیا این روز ارزش آن را دارد که در تقویم زندگیتان ثبت شود؟ بعد از هشتماه و پنجروز چه تغییری احساس میکنید؟
در آخرین یادداشتمان برای شما، نیامدهایم تا فلسفه ببافیم، اغراق کنیم و یا وقت ارزشمندتان را با خواندن یک متن صرفا ادبی بگیریم. میخواهیم یک خاطره را دوباره مرور کنیم و یک نگاه دوباره به فرزندمان بیندازیم! اگر شما فراموش کردید، ما به شما کمک خواهیم کرد.
صبح روز سیام شهریورماه سال گذشته، بچههای ما غنچههایی بودند که بیشترشان برای نخستین بار در مدرسه قدم میگذاشتند. بیمقدمه حالا دیگر غنچه نیستند! امروز چهارم خرداد 1397 است و روزهای پیشدبستان برای نوآموزان به پایان رسیده است. دیگر قرار است شکوفه شوند و قدم در اولین خانهی دبستان بگذراند. آنها [نوآموزان] اگر به پیشدبستان نمیآمدند، بازهم میتوانستند شکوفه شوند؟ پس اصلا چرا آمدند؟! آقاهای پیشدبستان چهقدر در شکوفه شدن غنچهها تاثیر داشتند؟ اگر امسال این آقاها را نمیدیدند؛ در این کلاسها نبودند؛ نمایشهای پیشدبستان را نگاه نمیکردند و دهها اردو، مناسبت و رویداد دستهجمعی را درک نمیکردند؛ چه اتفاقی میافتاد؟
اجازه بدهید تا داستانِ کرم ابریشم را با هم بخوانیم؛ اینکه چگونه تبدیل به پروانه میشوند و حیات آنها چه شباهتی با زندگی انسانها دارد؟
«همهی پروانهها اول یک تخم کوچک هستند. آن قدر کوچک که شاید لازم باشد برای دیدنشان ذرهبین به دست بگیرید. پروانهی مادر، تخمها را روی برگهایی میگذارد که بعد غذای بچهکرمها میشوند.
وقتی کرمهای کوچک از داخل تخمهایشان بیرون آمدند، یک کار خیلی مهم دارند: خوردن، خوردن و خوردن..
آنها از همان برگهایی که زیر پایشان است شروع میکنند به خوردن و جلو میروند تا به برگهای دیگر برسند. بعد از دو هفته تا یکماه، آن قدر بزرگ و چاق شدهاند که آمادهاند برای رفتن به داخل پیله...
حالا کرم چاق، یک جای امن و آرام برای پیله پیدا میکند. او از دهانش چیزی مثل یک نخ خیلی نازک و نرم بیرون میآورد و به یک شاخه یا برگ وصل میکند و بعد دور تا دور خودش آن را میپیچاند. این طوری خودش وسط اتاقکی که به آن پیله میگویند میماند.
در داخل پیله، کرم تغییر میکند. بدنش کشیده میشود و بالهای کوچکی درمیآورد. کم کم بزرگ میشوند. مثل وقتی که نوزاد داخل شکم مادرش هست، کرم هم داخل پیله کمکم رشد میکند و به پروانه تبدیل میشود.»
به نظرتان دوران پیشدبستان در زندگی امروزی مشابه کدام دوران زندگی پروانه است؟
از نظر نگارنده همان وقتی است که کرم ابریشم به جای امن نیاز دارد تا آن نخ ابریشم را از دهانش بیرون بیاورد و پیله ببندد و زمان حضور در پیله همان دوران دبستان و تبدیل شدن به پروانه همان دوران بلوغ فرزندان است.. اگر کودک [کرم ابریشم] در دوران قبل از پیله بستن [دبستان] در جایی باشد که کودکان دیگر [کرمهای دیگر] حضور داشته باشند و آزادی عمل بیشتری داشته باشد [برخلاف سیستم پرورش کرم ابریشم]، پیلهی بهتری تولید میکند و پروانهی بهتری میشود! کرم ابریشم برای تولید نخ ابریشمِ پیلهاش، به کمک دیگری احتیاج ندارد وگرنه تا ابد کرم میماند؛ فقط میخورد و بزرگ میشود! همچنین میگویند که پروانه هنگام خروج از پیله تقلای زیادی میکند و گاهی ناامید میشود اما اگر کسی به او برای خروج از پیله کمک کند، دیگر به خوبی پرواز نخواهد کرد..
اینکه چرا از این استعاره استفاده میکنیم، مهم نیست؛ خودتان از یک تمثیل دیگر استفاده کنید. مهم این است که آیا کرمهای ابریشمتان پیله بستند یا همچنان در حال خوردن هستند یا اصلا از بین رفتند؟!