آموزش
۷
راز جعبه
حکایت
خلاصه :
. حکایت راز جعبه شخصی نزد حکیمی رفت و گفت : ای حکیم راز خوشبختی و پیروزی رابه من بیاموز. حکیم گفت: اگرفردا بیایی رازی را برای تو خواهم گفت.آن مرد رفت و فردابازگشت.حکایت راز جعبه
شخصی نزد حکیمی رفت و گفت : ای حکیم راز خوشبختی و پیروزی رابه من بیاموز.
حکیم گفت: اگرفردا بیایی رازی را برای تو خواهم گفت.آن مرد رفت و فردابازگشت. حکیم جعبه ای به او داد و گفت : مواظب باش ! در این جعبه نباید باز شود . شخص با شگفتی جعبه را گرفت و راه افتاد . درراه به این فکر می کرد که درون جعبه چیست؟ و چرا او نباید در آن جعبه را باز کند . وقتی به خانه رسید صبرش تمام شد ودر جعبه را باز کرد . نا گهان موشی از جعبه بیرون پرید ورفت .
آن شخص با دیدن موش خشمگین شد و نزد حکیم باز گشت و گفت : ای حکیم من از تو رازی خواستم تو موش به من دادی ! حکیم گفت : ای نادان تو که نمی توانی یک موش را درجعبه نگهداری چطور می توانی رازی را نزد خود حفظ کنی ؟
محمدرضا فرازمند
۴ سال پیش
MOHAMMAD SALEH FARAZMAND
۴ سال پیش
MOHAMMAD SALEH FARAZMAND
۴ سال پیش
امیر علی قاسمی
۴ سال پیش
محمدحسن فقیهی رضایی
۴ سال پیش
محمد حسینمردی
۴ سال پیش
سید سجاد رحیمی
۳ سال پیش