دلنوشت
۲
و اکنون...
چند معمّا و لطیفه.
برای شاد کردن شما دوستان عزیز معمّا و لطیفه نوشته ام که شما را دعوت به خواندن آنها میکنم...
خلاصه :
لطیفه ی اوّل: روزی مردی به گدایی پول داد و مرد دیگری به او گفت:این گدا تقلبّی است. و مرد گفت که :می دانم من هم به او اسکناس تقلبّی دادم😂معمّای اوّل :مردی ۷ حلقهی بهم پیوستهی طلا دارد و باید یک هفتهدر مسافر خانهایبماند. اوباید یکی از حلقه ها را به طور کامل جدا کند و کرایه ی مسافر خانه را بپردازد.حالا سؤال این است که کدام حلقه را باید جدا کند.
امیرمحمد صابری امیری
۴ سال پیش