رویدادهای عمومی

داستانی که شاید نشنیده باشید

خورشید


خلاصه :

از جایم تکان نمی خورم  داستانی زیبا از امام خمینی

مسئولین و خانواده مکرراً از ایشان میخواستند که اجازه دهند جایی پناهگاهی را تهیه کنند تا ایشان به آنجه بروند، امّا امام قبول نمی کردند و میگفتند

« اگر همه ی مردم امکان اینکه جایی باشند که به آنان صدمه ای نرسد داشته باشند، من هم میروم»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شعری زیبا از امام خمینی:

 

 

از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم

داد و بی داد که در محفل ما رندی نیست
که برش شکوه برم، داد ز بیداد کشم

شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا
باصفا منت آن را که به من داد کشم

عاشقم، عاشق روی تو ، نه چیز دگری
بار هجران و وصالت به دل شاد ،کشم

در غمت ای گل وحشی من، ای خسرو من
جور مجنون ببرم، تیشه فرهاد کشم

مُردم از زندگی بی تو که با من هستی
طرفه سرّی است که باید برِ استاد کشم

سال ها می‌گذرد، حادثه‌ها می‌آید‌
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران