رویدادهای مدرسه

یک فیلم نامه ی مستند بخوانید:

حکایتِ روزهایِ انتظارِ جشن

برای پسران پیش دبستانِ میزان


خلاصه :

دل نوشته ای با الگوی فیلم نامه که داستان یک جشن را روایت می کند...

داخلی/ پنجم آذرماه / پیش دبستان

آقای حسینی به کلاس ها می رود و اعلام می کند که زنگ آخرِ امروز، کلاس ها زودتر تمام شود. همه ی بچه ها در راهروی اصلیِ پیش دبستان جمع می شوند. آقای حسینی خبر یک جشن را اعلام می کند و از آن ها می خواهد که «فعلا به بابا و مامان چیزی نگین، میخواهیم غافل گیرشون کنیم!».

داخلی/ هفتم آذرماه / پیش دبستان

اولین سرود یعنی «سرافراز باشی میهن من» پخش می شود. آقاها مثلا می خواهند به بچه ها خواندن دسته جمعی سرود را نشان دهند. پاهایشان را جفت می کنند، دست به سینه می شوند و سرها را رو به فلک می گیرند! اما همین که «یک دو سه» گفته شد، به یکباره رگِ طنزشان گُل می کند و سرود «توی حوض خونه ی ما» را فریاد می کشند! این وسط یکی از آقاها کمی بانمک تر است و «یه توپ دارم قلقلیه» می خواند. بچه ها هم از دیدن این صحنه ی شاهکارِ مربیان!، رسماً از خنده غش و ضعف می کنند .

داخلی / یازدهم آذرماه / پیش دبستان

نوبت به سرود «مدافعان حرم» و «ای ایران» می رسد. سرودهایی که قبل از این هم برای بچه ها آشنا بود اما خواندن دسته جمعی آن یک حسِ دیگری داشت. یکی از آقاها پشت میکروفون اعلام می کند: «هم اکنون از فضانوردان پیغام رسید که بر اثر فریاد بلند بچه های پیش دبستان میزان، دو ماهواره از فضا سقوط کردند !!» امیرعلی که این پیغام را می شنود، سراغ یکی از آقاها می رود و با همان سادگی و معصومیت دوران کودکی می گوید : «آقا باور کن دفعه بعد یه جوری نعره می کشیم که خدا هم از بالا سقوط کنه !!»

داخلی/ سیزدهم آذرماه / پیش دبستان

امروز دیگر خبری از کلاس مهارت و کارگاه نمایش نیست و به جای آن زنگ مهربانی آغاز می شود. کلاسی که در آن هم قرار است از مهربانی رسول گرامی اسلام (ص) گفته شود و هم سرودهای جشن مرور شود. طنینِ صدای بلند بچه ها هر ساعت شنیده می شود

زنگ مهربانی در پیش دبستان شروع شد

داخلی / نوزدهم آذرماه / پیش دبستان

دوباره یک سرود جدید پخش می شود. سرودی زیبا که همه ی اشعارش توسل به امام هشتم است. «دوست دارم نگات کنم، تو هم منو نگاه کنی». این چهارمین سرود بچه هاست و خواندن موازی اشعار، بعضی از بچه ها را دچار اشتباه می کند. حسین که از نغمه ی این سرود به وجد آمده است، بلند می خواند: «دوست دارم شفات بدم، تو هم منو شفا بدی» !!

داخلی/ بیست و دوم آذرماه / پیش دبستان

بچه ها در کارگاه هنر، در حال ساختن دعوت نامه هستند. هرکس با هر سلیقه ای که دارد، می تواند کارت دعوتش را تزئین کند. هرکدام از بچه ها که کارش تمام شد، در یک صف می ایستد. آقا در حال نوشتن جمله ی درخواستی بچه هاست. محمدجواد اصرار دارد که در کارت دعوتش بنویسد: «مامان و بابا برای جشن فردا، کت و شلوار نو برام بخرید»

کارت های دعوت صادر شد

خارجی/  روز موعود / مجموعه ی فرهنگی و ورزشی غدیر

واینک «جشن پیامبر مهربانی»

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران