یک روز زیبا در پیش دبستانی..!

خلاصه :

🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
امروز تو کلاس هنر با چشم بسته، رنگ دفتر نقاشیمون رو انتخاب کردیم و توی اولین صفحه دفتر نقاشیمون یه پاندا کشیدیم.
قرار شد براش غذا هم بکشیم که گرسنش نشه، اما غذاش چیه؟
حلماسادات گفت بامبو.
بامبو چیه؟
خانم عکس بامبو رو بهمون نشون دادند، شبیه یه چوب سبز بود.
بعد رفتیم توی حیاط و یه بازی خیلی بامزه داشتیم.
بازی « دُمِشو بچین »، هر کدوم یه دُم کاموایی داشتیم ، باید دُم دوستمون رو میچیدیم. البته حواسمون هم باشه که دُم خودمون رو کسی نبینه.
کللللی خندیدیم.😂
هنوز توی حیاط بودیم که دیدیم همه اومدند بیرون تو حیاط. یکی از خانم ها با میکروفن صحبت میکردند.
جشششن شروع شد، جشن ولادت امام حسن عسکری (ع)،  بابای امام زمان (عج).
بادکنک بازی کردیم ، پریدیم بالا ،دست زدیم، جیغ زدیم کللی خوشحالی کردیم.
آخر بازی همممممه ی بادکنک هارو ترکوندیم.😃😃
بعد با شنیدن شماره ی ۳ همه ی بادکنک های ترکیده رو جمع کردیم.
توی ظرف شیرینی جشن، شکلات هایی به شکل 🦊🐻🐱 بود، شکل  پاندا🐼 هم بود.

رفتیم توی کلاس برای خوردن خوراکی.
کنار خوراکی خودمون، شیرینی جشن داشتیم و شیرینی سوغاتی حرم امام رضا(ع) که فاطمه خانم و زهرا خانم برامون آوردند.
امروز روز خیلی خوشمزه ای بود.
ما امروز اولین کتابمون رو درست کردیم.
البته چون هنوز سواد نداریم، ما نقاشی داستانمون رو کشیدیم، رنگ جلد کتابمون رو انتخاب کردیم و قراره توی خونه، ما داستانمون رو بگیم و مامان یا بابا کمکمون کنند و برامون بنویسند.
خانم گفتند میتونیم کتابمون رو ببریم مدرسه و بگذاریم تو کتابخونه کلاسمون.
اینکه یه کتاب رو خودمون بنویسیم خیلی جذابه، آنقدر که فاطمه خانم تا کتابش رو تموم نکرد با ما نیومد پایین، دوست داشت داستانش رو حتما تموم کنه.
حتی تو حیاط هم کتابشو تو کیفش نمیگذاشت می‌گفت دوست دارم همش نگاش کنم.😍

#اصل_شادابی_و_نشاط
#اصل_تقید_به_ارزش_های_دینی
#اصل_کار_گروهی
#اصل_خلاقیت
#اصل_مسئولیت_پذیری

* 🙏☺️

🌸🌼🌸🌼🌸🌼