معرفی

شهیدان ( قسمت بیست و هفتم ) شهید بهنام محمدی


خلاصه :

سلام. می خواهم در مورد شهید بهنام محمدی حرف بزنم ...

متولد:۱۲ بهمن ۱۳۴۵

زادگاه:خرمشهر

شهادت:۲۸ مهر ۱۳۵۹

ملیت:ایرانی

محل دفن:  تکه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان

زندگی نامه

بهنام محمدی در خرمشهر در منزل پدر بزرگش دیده به جهان گشود. اندام وی ریزه و استخوانی بود ولی در عین حال فرز، زرنگ، سربه هوا و سرزبان دار بود.

جنگ تحمیلی

شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر در شهریور ماه ۱۳۵۹ قوت گرفته بود. خیلی ها در حال خارج شدن از شهر بودند. کسی حتی در تصورش نمی گنجید که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد ولی واقعاً جنگ شروع شده بود. بهنام محمدی که در این زمان ، ۱۳ ساله بود، تصمیم گرفت بماند و با جنگیدن به مردم کمک کند. او در زمان بمباران، میدوید و به مجروحین کمک میکرد. وی با همان جسم کوچک و روح بزرگ و دل دریایی اش به قلب دشمن میزد و خود را با وجود مخالفت فرماندهان، به صف اول نبرد می رساند تا به دفاع از شهر و دیار خود بپردازد. بهنام محمدی چندین مرتبه توسط دشمن به اسیری گرفته شد؛ ولی هر بار با روشی متفاوت از دست دشمن فرار میکرد. برای این که عراقی ها را فریب بدهد گریه میکرد و می گفت:" من به دنبال مادرم می گردم او را گمش کردم" در واقع او با استفاده از توان و جسارتش موفق شد از موقعیت دشمن، اطلاعات ارزشمندی را کسب کند و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.

عراقی ها که باورشان نمیشد این نوجوان ۱۳ ساله تصمیم دارد مواضع، تجهیزات و نفرات آن ها را بشناسد، او را رها می کردند. او یک بار برای شناسایی رفته بود که عراقی ها او را گرفتند و چند سیلی محکم به او زدند. روی صورت بهنام محمدی، جای دست سنگین مامور عراقی مانده بود. وقتی که برگشت دستش روی سرخی صورتش بود و حرف نمیزد فقط به بچه ها اشاره نمود که عراقی ها کجایند و بچه ها راه می افتادند. در واقع این نوجوان ۱۳- ۱۲ ساله از ۳۱ شهریور ماه تا ۲۸ مهر ۵۹ در تمام روزهای مقاومت در خرمشهر ماند.

شجاعت بهنام محمدی در تعویض پرچم ها
یکی از بچه ها درباره ی شجاعت بهنام محمدی در تعویض پرچم ها این طور گفت:بهنام محمدی در یک روز، بالای یکی از ساختمان های بلند خرمشهر، پرچم عراق را دید و خودش را بطور نامحسوسی به ساختمان رساند و پرچم ایران را به دور از چشم بعثی ها جایگزین پرچم عراق کرد؛ دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده خرمشهر در بچه ها روحیه مضاعفی را بوجود آورده بود و جالب تر این بود که عراقی ها تا ۱۸ آبان، این مسأله را نفهمیده بودند.

بهنام محمدی بعد از این که پرچم را عوض کرد نزد ما آمد؛ دست او به خاطر ضخامت طناب در زمان تعویض پرچم و سرعتش در پائین کشیدن پرچم عراق و بالا بردن پرچم ایران، مجروح شده بود. گروهبان مقدم، باندی را از کوله اش بیرون آورد تا دست بهنام را پانسمان کند، ولی بهنام قبول نمیکرد و به دور من میدوید، مقدم هم چنان به دنبال او میدوید؛ از بهنام پرسیدم« چرا اجازه نمی دهی تا پانسمانت را ببندد که زخمت عفونت نکند» ؛ بهنام در جواب من گفت« باند را برای سربازانی بگذارید که تیر می خورند و مادرشان را از دست داده اند. هر کار کردیم این نوجوان ۱۳ ساله نگذاشت دستش را پانسمان کنیم؛ بهنام یک مشت خاک روی دست مجروحش ریخت و رفت.

خاطره ای از مادر بهنام محمدی
مادر بهنام محمدی، خاطره ای را از این پسرش تعریف کرد:بهنام در زمان شروع جنگ تحمیلی سیزده سال و هشت ماه داشت، وی اولین فرزند من بود. وقتی که دوازده ساله بود به من می گفت:" می خواهم کاری کنم تا سرتاسر ایران در آینده از من یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم." اولین شعاری که به ذهن بهنام خطور میکرد و در دوران انقلاب، آنرا با اسپری روی دیوار می نوشت، به این شرح بود:« یا مرگ یا خمینی، مرگ بر شاه ظالم». همیشه هم شاهش را وارونه می نوشت. پدرش بارها به او گفت که بهنام نرو، سربازها تو را میگیرند ولی بهنام اصلاً توجه نمی کرد. او با پخش اعلامیه و نوشتن شعار در تظاهرات شرکت می کرد. گاهی هم با تیر و کمان به سربازهای شاه حمله میکرد. من، وی را به مدرسه نبردم، به این علت که پدرش نمی داد. به این ترتیب او را بهمراه برادرش به تعمیرگاه سپاه فرستادم تا کاری را یاد بگیرد.

بهنام محمدی یک روز گفت:مادر دلم می خواهد پیش امام حسین( ع) بروم و بدانم که چطور او را به شهادت رسانده اند! در یک روز دیگر، کاغذی را به من نشان داد که در آن راجع به غسل شهادت نوشته شده بود. به آرامی گفت:مادر مرا غسل شهادت بده! به این علت که می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، این جا نمان چون می ترسم عراقی ها تو را با خودشان ببرند.

علاقه بهنام محمدی به امام خمینی( ره)
بهنام محمدی به امام خمینی( ره) علاقه عجیبی داشت، آنقدر که سفارش كرده بود:از بچه ها درخواست میکنم كه نگذارند امام تنها بماند و خدای ناكرده او احساس تنهایی كند.

وصیت نامه شهید بهنام محمدی
بهنام محمدی در وصیت نامه ی خود، چنین نوشته بود:بسم الله الرحمن الرحیم من نمیدانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم ولی به ما خیانت می شود. من می خواهم وصیت کنم، چون هر لحظه در انتظار شهادت هستم. پیام من به پدر و مادرها اینست که بچه هایشان را لوس و ننر نکنند. از بچه ها تقاضا دارم که امام را تنها نگذارند و همواره به یاد خدا باشند و به او توکل کنند. پدر و مادرها هم فرزندانشان را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا تربیت کنند.

جایزه ویژه جشنواره فیلم کودک به بهنام محمدی
شهید بهنام محمدی بعنوان الگوی قهرمان برای نوجوانان، از دوره بیست و پنجم جشنواره و به ابتکار سیداحمدمیرعلایی تهیه کننده سینما، مدیر عامل وقت بنیاد سینمایی فارابی و دبیر وقت جشنواره فیلم کودک، تبدیل به یکی از محورهای مهم جشنواره گردید.

شهادت 
وقتی که جنگ شدت گرفت و حلقه محاصره خرمشهر تنگ تر شد، خمپاره ها امان شهر را بریده بودند. در خیابان آرش، درگیری شده بود مثل همیشه بهنام محمدی در این درگیری حضور یافت ولی نارحتی بچه ها دیگر مؤثر نبود زیرا او کار خودش را می کرد. اوضاع در کنار مدرسه امیر معزی( شهید آلبو غبیش) خیلی سخت شده بود. بهنام محمدی نوزادی را دیده بود که روی زمین افتاده بود و پدر و مادرش نبودند. همان موقع دوید و او را برداشت تا به سنگر ببرد. اما در راه خمپاره ای به بهنام می خورد و به شهادت می رسد. ولی نوزاد زنده می ماند و بچه ها نوزاد را بر می گردانند و بهنام 13 ساله به شهادت می رسد. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق در خون شده بود و شیر بچه دلاور خوزستانی چند روز پیش از سقوط خرمشهر در تاریخ ۲۸/مهر/۱۳۵۹ به شهادت رسید. محل دفن وی در تکه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان بود. طی یک مراسم باشکوه در سال ۱۳۸۹ مزار مطهر این شهید بزرگ با حضور مسئولان و مدیران استان خوزستان و هزاران نفر از اهالی شریف شهرستان مسجد سلیمان، در ورودی شهر مسجد سلیمان به قطعه شهدای گمنام انتقال یافت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

پایان

خداحافظ

پیارسال
سلام به همه.
اگر ددیدید که من محتوا نمی گذاشتم به خاطر این بود که به اردبیل رفته بودم.
معذرت می خواهم.

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پیارسال
ممنون.

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

عالیییییییی
من فیلم این شهید را دیدم اما اسمش را یادم نمیاد

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران