مقالات
انواع سواد
خلاصه :
راهکارهای بهبود زندگیشاید برایتان جالب باشد که بدانید مفهوم سواد در قرن گذشته، تغییرات بسیاری کرده است. به طور خلاصه و طبق این تعریف، باسواد کسی است که بتواند از خواندهها و دانستههای خود تغییری در زندگی خود ایجاد کند. در ادامه و بعد از مروری کوتاه بر تعاریف سواد از ابتدا تا امروز، نکاتی درباره ایجاد تغییر در زندگی بر اساس دانستهها و راهکارهای دستیابی به این مهم، مطرح خواهیم کرد.
اولین تعریف: توانایی خواندن و نوشتناولین تعریفی که از سواد در اوایل قرن بیستم ارائه شد، صرفاً به توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری معطوف بود. طبق این تعریف، فردی باسواد محسوب میشد که توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری خود را داشته باشد.
دومین تعریف: اضافه شدن یاد داشتن رایانه و یک زبان خارجی
در اواخر قرن بیستم، تعریف دومی از سواد ارائه شد.. بدین ترتیب به افرادی که توان خواندن و نوشتن، استفاده از رایانه و صحبت و درک مطلب به یک زبان خارجی را داشتند، باسواد گفته شد. قاعدتاً طبق این تعریف بسیاری از دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهی کشور ما بیسواد محسوب میشوند چون دانش زبان خارجی بیشتر افراد کم است.
سومین تعریف:
در این تعریف سوم کلاً ماهیت سواد تغییر یافت. مهارتهایی اعلام شد که داشتن این تواناییها و مهارتها مصداق باسواد بودن قرار گرفت. بدین ترتیب شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا می شود، حدود 5 درصد باسواد است. این مهارتها عبارتاند از:
1- سواد دینی و اخلاقی
2- سواد عاطفی و ارتباطی: توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان و دانستن آداب اجتماعی.
3- سواد مالی: توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روشهای پسانداز و توازن دخلوخرج.
4- سواد حقوقی: شناخت دقیق افراد جامعه نسبت به تکالیف و حقوق متقابل خود و همنوعانشان.
5- سواد رسانهای: اینکه فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است.
6- سواد تربیتی: توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته.
7- سواد رایانهای: دانستن مهارتهای راهبری رایانه.
8- سواد سلامتی: دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماریها و کمکهای اولیه.
9- سواد نژادی و قومی: شناخت نژادها و قومیتها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن.
10- سواد بومشناختی: دانستن راههای حفاظت از محیطزیست.
11- سواد تحلیلی: توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریههای مختلف و ایجاد استدلالهای منطقی بدون تعصب و پیشفرض.
12- سواد انرژی: توانایی مدیریت مصرف انرژی.
13- سواد علمی و فنی: علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حلوفصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب.
14- سواد حرکتی (تربیتبدنی)
ازآنجا که باسواد بودن به یادگیری این مهارتها وابسته است، قاعدتاً سیستم آموزشی کشورها هم باید متناسب با این مهارتها تغییر رویه دهد.
جدیدترین تعریف: علم با عمل معنا می شود
در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک باسوادی قرار گرفته است یعنی شخصی باسواد تلقی می شود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند. درواقع این تعریف مکمل تعریف قبلی است زیرا صرفاً دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. درصورتیکه مهارتها و دانشآموخته شده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آنگاه میتوان گفت این فرد انسانی باسواد است.
چرا سوادمان باعث تغییر در زندگیمان نمیشود؟
جالب است بدانید که یادگیری در متون روانشناسی، بهصورت ایجاد تغییر پایدار در رفتار تعریف می شود. پس ایجاد تغییر در رفتار، مهمترین مؤلفه باسواد بودن است؛ اما بسیاری از ما، اطلاعات موردنیاز را داریم اما تأثیری در زندگی عملی ما ندارند. چرا؟ به طور مثال، چرا بیشتر افراد با علم به اینکه رانندگی خطرناک میتواند موجب مرگ شود، اما باز هم به قوانین راهنمایی و رانندگی عمل نمیکنند؟ در ادامه نکاتی درباره این تعریف جدید و راههای دستیابی به آن مطرح می شود.
تفاوت دانش با اطلاعات
برای پاسخ به سؤال مطرحشده، باید به تفاوت دانش و خرد با اطلاعات و داده اشاره کرد. داده یا دیتا، ورود مطالب به ذهن است. هنگامیکه آنها را طبقهبندی و دستهبندی کنیم، تفسیر کنیم و به آنها معنا بدهیم، به اطلاعات رسیدهایم؛ اما دانش زمانی ایجاد می شود که اطلاعات تجزیهوتحلیل شود، با اطلاعات و دانش قبلی ادغام و تبدیل به یک دانش جدید شود. ایجاد ارتباط با دانش قبلی یک بخش حیاتی در فرایند تبدیل اطلاعات به دانش است.
از ترکیب دانش و تجربه، خرد ایجاد می شود. در این صورت است که برخی از افراد در رشته تخصصی خود خردمند محسوب میشوند اما سیستم آموزشی ما، چه مدرسه چه دانشگاه، صرفاً بر یادگیری و حفظ دادهها و اطلاعات تأکید دارد. هیچ آموزشی برای تبدیل این اطلاعات به دانش ارائه نمیشود.
برای مثال همه ما درباره قوانین راهنمایی و رانندگی شناخت داریم (بهعنوان یک داده وارد مغز ما شدهاند، در آزمون آییننامه استفادهشده، سپس صرفاً تبدیل به اطلاعات شدهاند و درنتیجه تابلوها و علائم را تشخیص میدهیم). از سوی دیگر، این اطلاعات با هیچ دانش دیگری ادغام نشده است.
مثلاً تخطی از این قوانین، با صحنههای دلخراش تصادفاتی که دیدهایم ادغام نشدهاند که تبدیل به دانش رانندگی صحیح و ایمن شوند. اطلاعات ریاضی، فیزیک، روانشناسی و غیره وارد ذهن ما شدهاند اما تبدیل به دانش نشدهاند پس فکر میکنیم که همان دو کتابی که درباره روانشناسی خواندهایم ما را تبدیل به روانشناس کرده است اما دانش تشخیص مشکلات خود را نداریم. این دانش و خرد، تکرار یک سری مشکلات در زندگی احتمالاً به علت رفتار نادرست خود ماست، نه اینکه تمام انسانهایی که با آنها برخورد میکنیم انسانهای بدی هستند.
راهکارهای بهبود زندگی بر اساس دانستههایمان
حال به اینجا میرسیم که چگونه باید بر اساس دانستهها تغییر ایجاد کرد؟ اولین قدم برای ایجاد تغییر؛ درک عمیق، تجزیهوتحلیل دانستههاست چه این اطلاعات ناشی از تجربه باشند یا آموزش رسمی. تجزیهوتحلیل اطلاعات به ما اجازه میدهد که موضوع را از زوایای مختلف مشاهده کنیم. سپس باید نتیجه این فرایند را در بقیه اطلاعات ادغام کرد.
وقتی من آخر ماه از نظر مالی دچار مشکل میشوم، از سوی دیگر میشنوم که مهارتی به نام سواد مالی وجود دارد یا مدیریت مالی، باید در ذهن خود این دو را به هم ربط بدهم و نتیجه بگیرم که احتمالاً مشکل من در نبود مدیریت صحیح منابع مالی است. حالا برای یادگیری و ایجاد تغییر در زندگی خود آماده هستم.
دراینبین، بسیاری از افراد هیچگاه خود را مقصر نمیدانند و در هر موضوعی شرایط، اجتماع و دیگران را مسبب شکستها و مشکلات خود میدانند. این افراد هیچگاه تغییر را تجربه نخواهند کرد زیرا شرط اول تغییر، قبول نامساعد بودن شرایط فعلی است. هرگاه قبول کردم که در رفتار و سبک زندگی من مشکلی وجود دارد، آنگاه امکان تغییر هست. تا زمانی که خود را مبرا از اشتباه بدانیم، چیزی عوض نخواهد شد؛ بهعبارتدیگر، تغییر، بدون تغییر من معنا ندارد.
از سوی دیگر، افرادی که خود را همه چیزدان میدانند، هم تغییر نخواهند کرد. لازمه تغییر قبول این اصل است که دیگران، حتی کودکان، فقرا، افراد زیردست و غیره، چیزی برای یاددهی به من دارند. وقتی خود را همهچیزدان بدانیم که البته این ویژگی ناشی از کمبود عزتنفس و عقده حقارت است، هرگز توان تغییر را نیز نخواهیم داشت.
برای تغییر باید قبول کنیم که ما هم مثل هر انسان دیگری کامل نیستیم و نیاز به مشورت و استفاده از تجارب دیگران داریم. یک موضوع دیگر هم باز سنجی عقاید، باورها و اصول خود با شرایط جدید اجتماعی است. هرچند سال یکبار باورهای خود را مورد ارزیابی قرار دهیم. با توجه به تجارب این چند سال اخیر، آیا هنوز این باورها کارآمد هستند یا خیر. در انتها به یاد داشته باشیم که تغییر، بدون تغییر من امکانپذیر نیست. اگر خواستار تغییر موضوعی در کلیت جامعه هستیم، اول از همه آن تغییر را از خود شروع کنیم.