مقالات

شعر فریدون مشیری در

بخت آزمایی ادبی میزان

تحلیل میشود


خلاصه :

تحلیل شعر فریدون مشیری (بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم)

به نام یگانه دوست که در محضرش هستیم

زد به سرم؛ به خودگفتم تا کی به قول سعدی «بنشینم و صبر پیش گیرم ...؟» خودم پاشنه­ ی کفش­هایم را ور بکشم و یاعلی بگویم و عشق را آغاز کنم و تو سایت میزان یک جریان ادبی راه بیندازم. البته خیلی هم رسمی و کلیشه­ای و اتوزده، وارد گود نشوم؛چشم­هایم را ببندم و راه بیفتم، ببینم کسی دست مرا می­گیرد که همراه من باشد؟

فکر کردم برای فعالیت ادبی مدرسه میزان، یک اسم فانتزی غلط­انداز هم انتخاب کنم تا ورق برگردد و اسم بامسمّایی،‌با یاری دوستان همراه انتخاب شود. فعلاً‌اسم این فعالیت را می­گذرارم «بخت­آزمایی ادبی میزان». اگر بخت با ما یار باشد کم­کم گروهی «ادب­دوست» دور هم جمع می­شویم و از هر چمن گُلی می­چینیم.

بار اول چسبیدم به شعر معروف فریدون مشیری. گفتم این شعر را که همه یواشکی می­شناسنش،‌در این مجموعه بگذارم و ببینم چه بلایی سر این شعر می­توان آورد. یا شانس و یا اقبال!

کوچه

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

شاعر وقتی می­گوید «همه تن چشم شدم» می­خواهد بگوید که من با تمام وجودم و با اشتیاق تمام تو را جست و جو کردم. تازه می­گوید «خیره به دنبال تو گشتم». «خیره» را به عنوان قید به کار برده. خواسته بگوید با سرگشتگی و فروماندگی،‌تو را جست و جو کردم.

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

شاعر عجب تشبیهی به کار برده!‌اول «یاد» را به «گُل» تشبیه کرده،‌سپس درخشندگی را به عنوان «وجه تشبیه» از یک عنصر درخشان،‌مانند ماه یا ستاره،‌گرفته و به گل داده،‌ در ضمن کنایه هم به کار برده،‌چون می­گوید: یاد تو برای من زنده شد،‌مثل این که همین دیروز بود. شاعر سپس خاطره­هایش را یک بار به باغ و بار دیگر به رایحه و عطر دل­انگیز تشبیه کرده است.

«پر گشودن» افزون بر این که وجه تشبیه است، مفهوم کنایی هم دارد. هدف شاعر،‌سبک­بالی و نشاط روحی است که احساس می­کند.

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت

باز هم عجیب است شاعر با تماشای چشمان سیاه معشوق،‌دستخوش رازهایی می­شده که در ورای نگاه معشوق،‌پنهان گشته بود. یاد بیتی از شاعری گمنام (رعدی آذرخشی) افتادم که:

من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان / که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان

یادم آید : تو به من گفتی :

«ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !»
با تو گفتنم :حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم

شاعر چقدر جالب در این بند از افعال ناگذر بهره گرفته «پر زدن»،‌«نشستن»،‌«رمیدن»،‌«گسستن»

البته قصد شاعر از «گسستن» جدا شدن بوده است نه چیزی را بریدن و جدا کردن؛ چون «گسستن» فعل «دووجهی» است،‌هم گذرا به مفعول (مانند او رشته محبت را گسست) و هم ناگذر که خواه­ ناخواه متمم هم لازم دارد (مانند: او از آیین محبّت گسست و رفت)

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !

این بند از شعر مرا یاد تک­بیت­های زیر می­اندازد:

صیّاد پی صید دویدن عجبی نیست / صید از پی صیّاد دویدن، مزه  دارد

او را خود التفات نبودی به صید من / من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

صیّاد ببین که می­گریزد از صید / وین صید ببین کز پی صیّاد رود

به پای خود درافتادم به دامت / تو آزاد از منی،‌ای من غلامت

جالب توجه این است که چهار مصراع بند آخر شعر،‌هر کدام «مفعول» دارند، بی آن که نشانه مفعولی «را» داشته باشند. البته در مصراع دوم اگر «همه جا» را قید حساب کنیم، مصراع مستثنی می­­شود.

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

در «فضاسازی» آیا شاعر نم باران را به قطره اشک تشبیه کرده است که از شاخه درختی فرو ریخته؟ در هر حال غم و اندوه خاصّی در این مصراع­ها نهفته است. بخصوص متوسل شدن به حسّامیزی (ناله­ی تلخ) فضا را غم­انگیزتر نشان می­دهد. شاعر با بیان استعاری «دامن اندوه» و بیان کنایی «پا در دامن کشیدن» نهایت درماندگی و تسلیم به اندوه و غم را نشان می­هد.

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

یکی از زباترین ایماژها و صورت­های خیالی،‌تصوّر رفتن شب در سیاهی و تاریکیِ «غم» است. شاعر ظلمت و تاریکی را با شب متناسب دانسته و آن را به غم نسبت داده. در لابلای کلام شاعر، تردید و دودلی موج می­زند. گاهی حس می­شود که معشوق،‌عاشقِ خود را در بوته­ی آزمایش قرار می­دهد. چرا معشوق،‌عشق شاعر را مانند آب، گذران و نگاهش را دوخته بر نگاه دیگران حس می­کند؟

سلام
دست شما درد نکنه
اگر امکانش هست توضیحاتی درباره شعر سپید و آزاد بدهید

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

۶ سال پیش
خیلی ممنون واقعا مطلب کامل بود
ولی من هم راجب به شعر سپید سوال های زیادی دارم
چون در ظاهر هیچ قاعده و قانونی نداره ولی از کسی شنیدم که شعر های نیما یوشیج بر خلاف برخی شعر های سپید امروز کاملا قانون مند بوده
به هر حال می خواستم توضیحی در رابطه به این شعر هم بدید تا استفاده کنیم
خیلی ممنون

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران