مقالات
اشعاری در مورد واقعه کربلا
خلاصه :
سلام. امروز می خواهم اشعاری در مورد امام حسین بنویسم.ما دو پیاله ایم که لبریز باده ایم
این دو پیا له را به ملک هم نداده ایم
تا وقت میکنیم حسینیه می رویم
ما سالهاست شیعه ی گریان جاده ایم
با هر سلام صبح به آقای بی کفن
انگار روبروی حرم ایستاده ایم
با رعیتی خانه ی ارباب با وفا
احساس میکنیم که ارباب زاده ایم
شکر خدا که نان شب ما حسین شد
ممنون لطف مادر این خانواده ایم
بال ملا ئک است که ما را میاورد
یعنی سواره ایم اگر چه پیاده ایم
داریم با حسین حسین پیر میشویم
خوشحال از این جوانی از دست داده ایم
سینه زنان حسین زمزمه بر پا کنید
ماه محرم شده یاری زهرا کنید
بانی بزم عزا مادر او فاطمه است
آمده قامت کمان خوب تماشا کنید
ذکر حسین جان ما از شهدا مانده است
جامعه را زنده با، ذکر مسیحا کنید
ناز گنه کار را می خرد ارباب ما
امر کند هر که را گم شده پیدا کنید
نوکر هر ساله ایم پای قرار آمدیم
موسم درد دل است عقده ی دل وا کنید
بر اثر معصیت خشک شده اشک من
دیدۀ خشکیده را وصل به دریا کنید
گریه برای شما دار و ندار من است
چشمِ پُر از گریه ای، می شود اعطا کنید
راه نشانم دهید برگ امانم دهید
کاش که با این گدا شبیه حر تا کنید
صحن حسینیه ها گوشه ای از کربلاست
عرش نشینان عشق فخر به موسی کنید
بی کفن کربلا حضرت آقا سلام
اذن عزاداریِ، ما همه امضا کنید
ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا
تنها امید خلق جهان! یابن فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیا بیا
بالا گرفته ایم برایت دو دست را
ای مرد مستجابِ قنوت دعا بیا
فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ایم
دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
از هیچ كس به جز تو نداریم انتظار
بر دست های توست فقط چشم ما بیا
هفته به هفته می گذرد با خیال تو
پس لا اقل به حرمت خونِ خدا بیا
بیش از هزار سال تو خون گریه كرده ای
ای خون جگر ز غربت زینب بیا بیا
عرضِ ارادتِ كمِ ما را قبول كن
امسال هم محرم ما را قبول كن
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید
خورشیدترین حادثه ها در تو درخشید
بر دوست همان روز که با حنجره خون
گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید
شد کرب و بلا کعبه تو، حجّ تو مقبول
گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید
ای معجزه سرخ، به ایثار تو سوگند
تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید
«رضا اسماعیلی»
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟
راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟
فرمانده عشاق، دل آگاه حسین است
بیراهه مرو! سادهترین راه حسین است
از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیکترین راه به الله حسین است
کم کم غروب واقعه از راه می رسید
یک زن میان دشت، سراسیمه می دوید
این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید
راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید
مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید
آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می آفرید
پایان
خدانگهدار