مقالات

یک معمای جالب(۱۵)


خلاصه :

یک معمای جالب ریاضی!

در زمان قدیم که روستاییان محصولات خودشان را به میدان برای فروش می آوردند یک زن روستایی یک سبد تخم مرغ به میدان آورده که بفروشد. هنوز هیچی نفروخته بود که پای اسب یک سوار  خورد به سبد تخم مرغ و تمام تخم مرغ ها شکستند.
اسب سوار خیلی ناراحت شد و از روستایی پوزش خواست و حاضر شد پول همه آنها را بپردازد.
اسب سوار از روستایی سوال کرد: مادر جون چند تا تخم مرغ داشتی؟
خانم در جواب گفت: تعدادشونو نمیدونم؛ اما وقتی آنهارا دوتا دوتا بر میداشتم یکی باقی میموند، وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی میموند،وقتی چهارتا چهارتا بر میداشتم یکی باقی میموند، وقتی پنج تا پنج تا بر میداشتم یکی باقی میموند، وقتی شش تا شش تا بر میداشتم یکی باقی میموند. اما وقتی که هفت تا هفت تا بر میداشتم هیچی باقی نمیموند.
اسب سوار حساب کرد و پول تخم مرغ های زن را داد.
 
سوال: اگر قیمت هر تخم مرغ 1000 تومان بود، اسب‌سوار حداقل چقدر باید پول می‌داد؟

۵ سال پیش
۳۰۱ تخم مرغ داشته

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

جواب:سوارکار باید 3010 تومان پول می‌داد.(آقایونی که نوشتن301 تخم مرغ؛لطفا تو اینترنت سرچ نکنید!)

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

۵ سال پیش
103 تا

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

۵ سال پیش
نه 301

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران