نگاهی به جزئیات پلاسکو

خلاصه :

صبح قشنگ پنچشنبه بود بود  از خواب پاشدم و صبحانه خوردم از هیچ چیز خبر نداشتم پدرم سرکار بود و مادرم هم میخواست برادرم را به دندان پزشکی ببرد راهی دندان پزشکی شدیم به مطب که رسیدیم در صف انتظار بودیم که پیرزنی با مادرم هم صحبت شد داشتم با گوشی بازی میکردم که از دهان پیرزن حرف اتش گرفتن پلاسکو را شنیدم چون قسمت مهم بازی بود تقریبا دو دقیقه بعد حرفش را فراموش کردم برادرم داخل شد و من منتظر ماندم.کارش که تمام شد پدرم به دنبالمان امد و برادم بهانه پارک گرفت به پارک رفتیم و کلی خوشگذراندیم ساعت 5 عصر که به خانه رفتیم پدرم سریع کانال خبر را روشن کرد داشتم درس میخواندم که یکهو خبر شهید شدن اتش  نشانان و ریختن پلاسکو را شنیدم... کل ان روز برایم شد تلخ زهرمار

رفتم تحقیقات بیشتری درباره حادثه کردم  دیدم بعله صبحی که من خوش گذراندم کام چندصد خانواده تلخ شده هربار که شبکه خبر گزارش شهدای بیشتر میداد حرصم میگرفت سه روز تمام داشتم شبکه خبر را میدیدم

:حالا ماجرا از چه قرار بود

خبر اتش سوزی یکی از بزرگترین ساختمان های تهران بدست اتش نشانان رسید از چند ده ایستگاه راهی محل حادثه شدند اتش نشانان مشغول اطفاء حریق شدند هربار که یک جارا خاموش میکردند از جایی دیگر اتش شعله ور میشد ساختمان کاملا تخلیه شده بود و به جز اتش نشانان فداکار کسی در ساختمان نبود به دلیل طولانی شدن پروسه ی اطفاء حریق اسکلت فلزی ساختمان شروع به اب شدن کرد وزن سنگین طبقات بالا روی اسکلت فلزی نرم و ذوب شده افتاده بود گروهی از اتش نشانان که در طبقات بالا بودند سراسیمه خیر ریختن طبقات بالا را به فرمانده مخابره کردند فرمانده دستور بیرون امدن اتش نشانان را داد اما گروهی از اتش نشانان تاخبر بدستشان برسند دیر شده بود انها به سرعت از ساختمان میخواستند بیرون بیایند که...خبرنگار شبکه خبر می گوید:پلاسکو ریخت ساختمان پلاسکو فرو ریخت.خیلی متاثر شدم 

کاشف به عمل امد دو گارگر یکی از مغازه های طبقه هفتم پلاسکو باعث حریق شده بودند انها سریعا بع طرف کپسول اتشنشانی دویدند اما به دلیل گذشتن تاریخ کپسول ها اتش گسترده تر شدبه خاطر دو کارگر یک مغازه حادثه به این بزرگی رقم خورد

من واقعا از  این حادثه متاثرم 

حرفی برای گفتن ندارم پایان

محمد امین ملک کوهی 1396/8/1