آموزش
قصه پر غصه فدک
خلاصه :
اللّهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها [و السّرّ المستودع فیها] بعدد ما أحاط به علمک- فدك كجاست؟
فدك منطقهاي است در 160كيلومتري شمال مدينه كه در زمان پيامبر(ص) محل اقامت يهوديان بوده است.
پس از فتنههاي يهود كه منجر به جنگ خيبر شد و در نهايت با رشادتهاي حضرتعلي(ع) به پيروزي مسلمانان و فتح قلعه خيبر انجاميد، يهوديان با پيامبر مصالحه كردند و نيمي از باغ فدك را به پيامبر دادند. بنابر آيات سوره حشر، اموالي كه بدون جنگ بهدست آيند «فيء» محسوب ميشوند و پيامبر اختيار آن را دارند كه آن را به هر كسي كه خواستند بدهند. پيامبر فدك را به حضرت زهرا(س) اهدا كردند تا اينكه پس از رحلت پيامبر، خليفه اول آن را به نفع خلافت مصادره كرد. استدلال ابوبكر اين بود كه پيامبران ارث نميگذارند و اين حديثي است كه خود از پيامبر(ص) شنيده است اما حضرت فاطمه(س) اين سخن ابوبكر را خلاف قرآن خواند و امام علي(ع) و ام ايمن را شاهد آورد كه پيامبر پيش از وفاتش فدك را به او بخشيده است. ابوبكر پذيرفت و كاغذي نوشت تا كسي به فدك دستدرازي نكند. وقتي حضرتزهرا(س) از مجلس بيرون آمدند، عمر ايشان را ديد و نوشته را گرفت و پاره كرد. بهدنبال بينتيجهماندن دادخواهي، حضرت فاطمه(س) به مسجد رفتند و سخنراني معروف به خطبه فدكيه را ايراد كردند.
در سالهاي بعد در دوره عمربنعبدالعزيز و ابوالعباس سفاح و مهدي پسر منصور عباسي و مأمون عباسي، فدك به فرزندان حضرتزهرا(س) بازگردانده شد و بعدها مجددا پس گرفته شد. امروزه در اين منطقه شهري به نام الحائط بنا شده است و باغ و مسجدي آنجا وجود دارد كه به بستان فاطمه(س) مشهور است.
- ماجراي فدك چه زماني اتفاق افتاد؟
بنابر شواهد تاريخي ماجراي فدك پيش از اين وقايع اتفاق افتاده است. تقريبا 10روز پس از رحلت پيامبر(ص) بود كه خليفه اول كارگزاران حضرت زهرا(س) را از باغ فدك اخراج و آنجا را غصب كرد. پس از آن بود كه حضرت به مسجدالنبي رفتند و خطبه معروف به خطبه فدكيه را ايراد فرمودند. نقل است كه حضرت «با حجاب كامل درحاليكه چادرش از بلندي به زير پاهايشان ميرفت با همراهي جمعي از زنان به مسجد آمدند» و بعد آمده است كه «ما تخرم من مشيه رسولالله/ راه رفتنش تفاوتي با راه رفتن رسول خدا نداشت». از اين نقلها نتيجه ميگيريم كه خطبه فدكيه پيش از هجوم به خانه و جراحت حضرت زهرا(س) بوده است چرا كه پس از آن، حضرت در بستر بيماري بودهاند و طبيعتا راه رفتنشان نميتوانست بهگونهاي باشد كه بگويند شبيه حضرت رسولالله راه ميرفتند.
- چرا ماجراي فدك اينقدر اهميت دارد؟
فدك در حقيقت بهانه بود؛ بهانهاي براي اعتراض به غصب خلافت؛ يعني شما اگر خطبه فدكيه را هم بخوانيد ميبينيد كه حضرتزهرا(س) آنجا به ماجراي غصب خلافت و انحراف از مسير پيامبر(ص) اشاره ميكنند. در حقيقت غصب فدك را بهانهاي قرار دادهاند براي اعتراض. حتي پس از خلافت خلفاي سهگانه، زماني كه خلافت به حضرت علي(ع) رسيد هم فدك بازگردانده نشد. براي همين ميشود نتيجه گرفت كه فدك بهانهاي بود براي اعتراض به وضع موجود و غصب خلافت.
- من فاطمهام و پدرم محمد است
اي مردم! بدانيد كه من فاطمه و پدرم محمد است. آنچه ابتدا گويم در پايان نيز ميگويم. گفتارم غلط نبوده و ظلمي در آن نيست.
پيامبري از ميان شما برانگيخته شد كه رنجهاي شما بر او گران آمده و دلسوز بر شماست و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسيد ميدانيد كه او پدر من بوده و پسرعموي همسرمن است، چه نيكو بزرگواري است آنكه من اين نسبت را به او دارم.
رسالت خود را با انذار انجام داد. از پرتگاه مشركان كنارهگيري كرد، شمشير بر فرقشان نواخت، گلويشان را گرفت و با حكمت و پند و اندرز نيكو بهسوي پروردگارشان دعوت كرد. بتها را نابود ساخته و سر كينهتوزان را شكست، تا جمعشان منهزم [ويران] شده و از ميدان گريختند.
تا آنگاه كه صبح روشن از پرده شب برآمد و حق نقاب از چهره بركشيد، زمامدار دين به سخن درآمد و فرياد شيطانها خاموش شد، خار نفاق از سر راه برداشته و گرههاي كفر و تفرقه از هم گشوده شد و دهانهاي شما به كلمه اخلاص باز شد، در ميان گروهي كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند. و شما بر كناره پرتگاهي از آتش قرار داشتيد و مانند جرعهاي آب بوديد و در معرض طمع طماعان قرار داشتيد، همچون آتشزنهاي بوديد كه بلافاصله خاموش ميشد، لگدكوب روندگان بوديد، از آبي مينوشيديد كه شتران آن را آلوده كرده بودند و از پوست درختان بهعنوان غذا استفاده ميكرديد، خوار و مطرود بوديد، ميترسيدند كه مردماني كه در اطراف شما بودند شما را بربايند، تا خداي تعالي بعد از چنين حالاتي شما را بهدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنكه از دست قدرتمندان و گرگهاي عرب و سركشان اهل كتاب ناراحتيها كشيديد.
- چه نيك داوري است خداوند
و شما اكنون گمان ميبريد كه براي ما ارثي نيست. آيا خواهان حكم جاهليت هستيد و براي اهل يقين چه حكمي بالاتر از حكم خداوند است. آيا نميدانيد؟ درحاليكه براي شما همانند آفتاب درخشان روشن است، كه من دختر او هستم.
اي مسلمانان! آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند؟ اي پسر ابيقحافه [خليفه اول]، آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببري و من از ارث پدرم محروم باشم؟ امر تازه و زشتي آوردي، آيا آگاهانه كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مياندازيد؟ آيا قرآن نميگويد:«سليمان از داوود ارث برد» و در مورد خبر زكريا آنگاه كه گفت: «پروردگارا مرا فرزندي عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد» و فرمود: «و خويشاوندان رحمي به يكديگر سزاوارتر از ديگرانند» و فرموده: «خداي تعالي به شما درباره فرزندان سفارش ميكند كه بهره پسر دو برابر دختر است» و ميفرمايد: «هنگامي كه مرگ يكي از شما فرارسد بر شما نوشته شده كه براي پدران و مادران و نزديكان وصيت كنيد و اين حكم حقي است براي پرهيزگاران»؟
و شما گمان ميبريد كه مرا بهرهاي نبوده و سهمي از ارث پدرم ندارم، آيا خداوند آيهاي به شما نازل كرده كه پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا ميگوييد: اهل دو دين از يكديگر ارث نميبرند؟ آيا من و پدرم را از اهل يك دين نميدانيد؟ يا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمويم آگاهتريد؟ اينك اين تو و اين شتر، شتري مهارزده و رحل نهاده شده، برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز ملاقات خواهد كرد.چه نيك داوري است خداوند و نيكو دادخواهي است پيامبر، و چه نيكو وعدهگاهي است قيامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان ميبرند و پشيماني به شما سودي نميرساند، و براي هرخبري قرارگاهي است. پس خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر سر چهكسي فرود خواهد آمد و عذاب جاودانه كه را شامل ميشود.