مقالات

دلنوشته هایی زیبا درباره شهادت حضرت زینب (سلام الله علیها)

خداحافظ ای ام المصائب

شهادت حضرت زینب کبری را تسلیت می گویم


خلاصه :

شهادت حضرت زینب کبری (س) را بر همگان تسلیت می گویم.

بسم الله الرحمن الرحیم

دل شکسته، سرفراز و نستوه

می‌بینمت که بر تپه‌های سوخته، ثانیه‌های مصیبت را تاب می‌آوری و از خیمه‌های عطشان، شعله می‌تکانی.
می‌بینمت، سرفراز و نستوه. آغوشت، خون‌آلود حنجری بریده است و دلت، تکه تکه حادثه گودال.
تو همانی که بی‌هراس از ارتفاع شمشیرها، حقانیت عشق را به تفسیر نشستی و خواب راحت را از چشمان بی عدالت کفر، ربودی.
تو زینبی، او که روح اسطوره‌ای اش، عصیان بادها را به سخره می‌گیرد.
ریگزاران تشنه می‌شناسندت، وقتی که مرهم بال‌های زخمی پروانه‌ها می‌شوی. دستان جهان، افول زنجیرهایش را مدیون تو است.
نیزه‌های بیداد را از نفس انداختی. مگر چشمان حماسه را غروبی است که من سوگوار تو باشم؟
یا زینب! اتفاق تو را شن‌باد هیچ حادثه‌ای، دفن نمی‌تواند کرد. شکوه ایستادنت، تاریخ است. نگاهت، پنجره‌ای است گشوده بر دوردست آینه و عرفان.
جانت، پرندگی را هجا به هجا، آسمان می‌شود. با توام که تقویم حقیقت شیعه را به شهادت ایستادی تا قرن‌های پس از تو، زلال آفتاب را تجربه کنند. ایستادی؛ وقتی که از سر و روی شهر، دیوار نخوت می‌بارید و این چنین، نیزه‌های بیداد را از نفس انداختی.
حالا تو رفته‌ای و در دورهای مه آلود، پنهان شده‌ای. رفته‌ای؛ با کفش‌هایی از باران و ابریشم و مسیر عبورت را چراغ‌های شکوفه، روشن کرده‌اند.
می‌روی و پنجره‌های آسمان، به پیشوازت گشوده می‌شوند. می‌روی و ما، مچاله داغ سترگت، روزهای بی‌تو را می‌گرییم.
ببین چگونه شانه‌های بی‌پناهمان را توفان کوچت می‌لرزاند؛ چگونه خورشید بی قرار چشمان روشنت، بر کوه‌های زمین مویه می‌کند؟
ای بزرگ! اگرچه نیستی، اما باور حسینی ما را خللی نیست. می‌مانیم و در تقاطع آتش و خنجر، شکوه فاطمی‌ات را پاسداری می‌کنیم.

وقت زیارت

از این چادر بپرس، تن هزار زخم خورده را چه باید کرد؟ دیگر گریه هم شفای بغض‌های به خون نشسته نیست! قد خمیده را به رکوع پی در پی نافله شبانه، بهانه دهی؛ زخم پیشانی شکسته را به نوازش کدام دست آشنا، آرام نمایی؟
بیا از اینجا برویم! کسی چه می‌پرسد حال تو را؟ این دیوارهای تبعید چه می‌دانند که عطر کوچه باغ‌های مدینه در سجاده به یادگار مانده از مادرت، محبوس مانده است؟
بگو خاطرات، دست از سرت بردارند! هر روز، چوب خیزران و لب خونین بر طاقچه نگاهت پرپر می‌زنند و شب نشده، سر بریده ماه را بر نیزه، به غنیمت می‌برند. خواب به چشمت نیامده؛ گاهواره می‌سوزانند و تازیانه می‌چرخانند...
اصلاً بگذار همه خلخال‌ها و گوشواره‌ها را به غارت ببرند این هروله شبانه‌ات، در پی سر بریده برادر، تا کی؟
بیا از اینجا برویم؛ خرابه نزدیک است. لااقل سه ساله را بهانه کن و برای بی سر و سامانی دلت سر به دیوار غربت بگذار.
راستی، با آن قنداقه خونین که رباب علیهاالسلام، در پی‌اش می‌گشت، چه کردی؟
مشک تیرخورده را در کدام پستوخانه دلت مخفی کردی تا سکینه نبیند؟
عبای هزار تکه شده علی اکبر علیه السلام را به کدام بازمانده از تبار مجنون بخشیدی، تا به دست لیلا نرسد؟
ام البنین علیهاالسلام را چه صدا کردی که یاد پسران پرپر شده‌اش نیفتد؟
در آن کربلای هزار بار گریسته تو، کسی نبود تا آن پیراهن کهنه خون‌آلود را از چشم مصیبت زده تو، دور نگه دارد؟
گریه کن، صبورترینِ عالم! آن تن عریانی که بر خاک و خار و خون غلتید، عزیز تو بود؛ عزیزتر از جانت!
همین که عکس سر بریده ماه، در پیاله آب افتد و باد، عطر غبار قبور کربلا را در هوای یادت بپراکند، وقت زیارت تو رسیده است؛ وقت آنکه کبوتران پرپر شده در قفس نگاهت، پرواز کنند و ستاره‌های غروب کرده در حنجره زخمی‌ات، آواز بخوانند؛ وقت آنکه دوباره عباس علیه‌السلام برایت رکاب بگیرد و علی اکبر علیه‌السلام زانو بزند و قاسم علیه‌السلام، مرکبت را آرام بنشاند و حسین علیه‌السلام، دست دراز کند، تا تو را همان طور که شایسته عقیله بنی‌هاشم است، سوار محمل نماید.
چشم‌هایت را باز کن. تمام شد خواب وحشتناک این روزها! اکنون، آغوش پیامبر صلی الله علیه و آله است و گریه‌های وقت تولدت!

قامتی مطابق با شکیبایی

از دمشق تا کربلا، فاصله‌ای در دل نیست. فرقی نمی‌کند؛ زینب علیهاالسلام هرجا که باشد، فاتحانه بر بلندای هستی ایستاده است و از حسین علیه السلام می‌گوید.
روبروی زینب علیهاالسلام، هرچه که بوی قدرت بدهد، مرده است.
نام زینب علیهاالسلام که می‌آید، تکلیف انسان با خودش روشن می‌شود؛ می‌داند با آنچه که باید باشد، چقدر فاصله دارد؛ پی می‌برد چند جام عرفان لازم است تا «زیبا دیدن مصیبت‌ها.»
امروز، اگرچه از زینب علیهاالسلام می‌گوییم و از زینب علیهاالسلام می‌نویسیم و خود را زینبی می‌دانیم؛ اما تنها خود اوست که از رویارویی با گونه‌های مختلف داغ، سربلند آمده است.
دمشق، در بهت فرو رفته است، پیش روی این همه عفت و صلابت.
تاریخ، کجا زنی را سراغ دارد این چنین؟!
زینب علیهاالسلام، توان روشنی است که همه مردان روزگار، او را می‌ستایند.
یک زن، با آن همه رنج و کارهای فراوان دیگر بر دوش:
حمایت پررنگ از بازمانده ظهر عطش؛ پناه‌دِهیِ یتیمان عاشورا، بیان مفاهیم تیغ‌های کربلایی.
زینب علیهاالسلام، یعنی چکامه‌های روشن غم؛ بیانیه‌ای پر از سوز؛ اما همچنان استوار.
زینب علیهاالسلام، پیام صبر و رضا را از کربلا به دمشق و از آنجا، به همه جهان نشان داد.
عاشورا، ادامه دارد؛ حتی استقامتی بالاتر از نمازهای نشسته‌اش نیست. امتداد نینوا، نام زینب است که تبلوری است در همه دقایق.

بسیار عالی احسنت

السَّلامُ عَلیکِ یا أُمُّ المَصائِبِ یا زَینَب وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ ... السَّلامُ عَلی مَن تَهَیَّجَ قَلبُها لِلحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْعُرْیـانِ، الْمَطْرُوحِ عَلَى الثَّرى،

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

بسیار از این مطلب شما متشکرم .... احسنت

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران