رویدادهای مدرسه

من دفتر پايين بودم

بالا حسابی شلوغه

بايد ديد چه خبره


خلاصه :

شروع خبر های شاد

باز يه خبری شده بود، يه شور ديگه يه ولوله، از جنب وجوش بچه ها اينو حدس زدم، بچه های هر مقطعی به دنبال معلم  راهنماشون تا ظهر فقط نظاره گر بودم، ظهر رفتم بالا ديدم يا علی در و ديوار رنگارنگ بود

 

       

 گفتم حتما به مناسبت امامت حضرت قائم بايد باشه ولی نه چون يكم دير شده، بلاخره دل رو زدم به دريا پرسيدم

چه خبره؟

همه با هم، انگار شهر رو بهم زدم ...آقا برای هفدهم ربيع داريم آماده سازی ميكنيم

 (راستش يكم خجالت كشيدم كه چرا خودم يادم نبود)  گفتم : خوب اين همه نفر

 بچه ها : آقا بين پايه ها يه جور رقابت افتاده  هر كه بهتر....

ياد باز اين چه شورشی است افتادم، چه چيزی اين بچه ها رو مثل باد بان كشتی به تلاتم انداخته بايد می‌بوديد و می‌ديديد حالا هم دير    

 نشده با عكسهای بچه ها مهمونتون میكنم تو جشنشون

عيد رو تو وجود تك تكشون می‌شد ديد، كور هم اگه بودم حس می‌كردم، پرنگ و كمرنگ داشت ولی بود

خدايا حيات وممات همشون رو زير پرچم هفدهم ربيع قرار بده .

 

۶ سال پیش
خدا قوت به همگی

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران