رویدادهای عمومی
سلام
زبان فارسی را پاس بداریم
فارسی
خلاصه :
سلام ما میخواهیم زبان فارسی را پاس بداریم
زبان فارسی را پاس بدارید
"دیجیکالا کمپینی به اسم آنباکس ران کرده، در این کمپین مسابقهای در حال انجام است که در آن مخاطب جعبههای ارسال شده از طرف دیجیکالا را آنباکس میکند، ویدئو میگیرد و برای مسابقه میفرستد."
در جمله بالا چند کلمه نامانوس انگلیسی میبینید؟
بله، نامانوس. از همین نکته میخواهم شروع کنم، وقتی گفته میشود زبان فارسی در حال اثرگیری غیرمتعارف از انگلیسی است و این منجر به نابودی زبان شیرین مادری ما خواهد شد، منظور این نیست که فارسی از هرگونه کلمه و عبارت غیرفارسی بری بوده و خواهد بود. بلکه منظور این است که هویت زبان از بین نرود.
بگذارید مثالی بزنم تا مشخص شود منظورم چیست؛ آیا شده فیلم و سریالی به زبان غیرانگلیسی تماشا کنید و هشتاد نود درصد فیلم واژههای مشخصا انگلیسی را بشنوید؟ برای من این تجربه ناخوشایند با فیلمهای هندی و کرهای رقم خورد. میدانید چه حسی دارد؟ احساس من در وهله اول غصه بود، غصهام بابت سرفرودآوردن آن زبانها در برابر یک زبان بیگانه و از بین رفتن هویت واقعی زبان اصلی بود.
و اکنون شاهد این اتفاق برای زبان فارسی هستیم، این مسئله به شخصه برایم ناخوشایند است و نمیتوانم دربارهاش ننویسم.
همین ابتدا بگویم که من این متن را به عنوان یک زبانشناس یا متخصص زبان و ادبیات فارسی نمینویسم، بلکه صرفا فارسیزبانی هستم با علاقه شدید به زبان مادریام که نگران آینده این زبانم.
زبان فارسی نیز مثل همه زبانهای دنیا کلمات غیرفارسی دارد و در آینده نیز خواهد داشت، پس به نظر من پاس داشتن فارسی به این معنی نیست که زبان ما یک تعداد مشخص و واضح کلمه دارد و ما صرفا مجازیم همانها را به کار ببریم. خیر. در گذشته هزاران کلمه عربی وارد زبان فارسی شده و بدون تغییر یا با تغییر معنا یا کاربرد در زبان ما نشسته و جاافتاده است. طبیعتا این اتفاق با تعامل با سایر کشورها نیز رخ داده و خواهد داد. همانطور که در دوران اوج سفرهای ایرانیان به فرانسه و راهیابی و ترجمه متون فرانسوی به ایران، کلمات فرانسوی وارد زبان ما شد. این اتفاق بعدا تبدیل شد به تعامل و سفر به کشورهای انگلیسی زبان و راهیابی واژگان انگلیسی به زبان فارسی.
این مقدمه را گفتم که روشن شود ورود چند کلمه غیرفارسی و استفاده از آن هم مسبوق به سابقه است و هم به خودی خود مشکلی ایجاد نمیکند. این اتفاق برای سایر زبانها نیز میافتد و واژگان فارسی بسیاری در سایر زبانها از جمله انگلیسی و فرانسه نیز وجود دارد.
پس بحث ما چیست؟
مشکل پذیرش بیرویه این روند و دلایلی است که منجر به آن میشود.
وقتی از انتخاب کلمه آنباکس توسط دیجیکالامگ تعجب کردم، دوستی توضیح داد که اختلاف بر سر معادل فارسی این کلمه زیاد است و هیچ کلمهای به خوبی نمیتواند حق مطلب را ادا کند، شبیه استارتاپ یا کراوات و ...
این نکته باعث شد بیشتر به این موضوع فکر کنم؛
تصور کنید واژه تلویزیون را بهجای فرانسه از انگلیسی میگرفتیم، شاید امروز بهجای تلویزیون میگفتیم تلویژن.
یا شاید اگر میخواستیم آیسکریم را عینا واژه به واژه ترجمه کنیم هیچگاه به بستنی نمیرسیدیم، احتمالا یا میگفتیم خامه یخزده یا از طولانی بودن این عبارت خسته میشدیم و همین توجیهات امروزی را استفاده میکردیم و مثل آیستی، بستنی را هم آیسکریم میخواندیم و مینوشتیم.
یک مثال دیگر یخچال است. قبل از ساخته شدن یخچالهای امروزی، این کلمه در زبان ما وجود داشته، هرچند با شکلی متفاوت و کاربردی مشابه. امانا محض ورود رفریجریتور به زندگی ما، پدرانمان بلادرنگ همان یخچال را برایش به کار میبرند. شاید اگر ما جای آنها بودیم، باز بهانه میآوردیم که این یخچال جدید است و چنان است و با یخچالهای خودمان فرق دارد و رفریجریتور یخچال نیست و تا صبح قصه میخواندیم که توجیه کنیم باید رفریجریتور بگوییم و نه یخچال!
باز هم بخواهم مثال بزنم به دو کلمه هواپیما و هلیکوپتر میرسم. همیشه برایم سوال است که چرا برای ایرپلین واژهای به خوبی و سادگی و قابلفهمی هواپیما داریم اما هلیکوپتر را با هزار زحمت چرخبال مینامیم که نه زیباست و نه مورد پسند ما، و طبیعی است که جا نمیافتد، و نه تنها استفاده نمیشود بلکه دستمایه تمسخر نیز قرار میگیرد. حالا که هواپیما را گفتم، بگذارید پرواز را هم مثال بزنم، خیلی راحت و ساده و زیبا فلایت را گفتیم پرواز که هم کلمهای فارسی است و هم کاملا قابل استفاده و روان و زیباست.
پخش زنده میتواند یک مثال دیگر باشد، چرا لایورا نگفتیم زنده و کلمه اضافه "پخش" رو آوردیم نشاندیم جلوی آن. زنده هم مثل پرواز میتوانست واژه قابلقبولی باشد اگر پخش را بهزور به خوردش نمیدادیم.
از این دست مثالها الیماشاءالله وجود دارد و میشود تکتک مثال زد و به آنها فکر کرد. اما برای این متن تا همینجا کافی است.
خب، چه میخواهی بگویی؟!
اجازه بدهید خلاصه کنم و حرف اصلیام را بزنم؛ به عقیده من برای معادلسازی و برخورد با ورود کلمههای غیرفارسی جدید به زبانمان، چند مورد را میتوان درنظر گرفت:
اول- تعدادی از کلمات را دقیقا میتوانیم با معادل موجود آنها در فارسی ترجمه کنیم، مثلا همین پرواز، یا زنده یا داستان و روایت بهجای استوری اینستاگرام. اگر از همان بدو ورود کلمه جدید، بهترین واژه را برای ترجمه انتخاب کنیم و بهکار ببریم بههیچوجه لزومی ندارد کلمه اضافه برای توضیح بر آن بار کنیم، بلکه با استفاده مکرر و در موارد ملموس کلمه جا میافتد و راه خود را باز میکند.
دوم- یک سری کلمه را میتوانیم با استفاده از معنا و کاربردشان اختراع کنیم مثل بستنی یا هواپیما. و یا واژههایی که در قدیم کاربردی مشابه داشته را بهکار بگیرم، هرچند تفاوتهای ظاهری کم یا زیادی با واژه جدید و کاربرد آن وجود داشته باشد، مثل یخچال.
سوم- تعدادی از کلمات جدید را نیز میتوانیم با ترکیب واژههای فارسی و انگلیسی بسازیم، بهطوریکه کلمه جدید نه فارسی است و نه انگلیسی اما خوشآهنگ و مانوس است و با استفاده مکرر و گذشت زمان در زبان ما جا میافتد و بهگونهای کاملا فارسی میشود. اسامی برخی از کسبوکارهای نوپا را میتوان در این دسته جا داد، مثل نتبرگ، آچاره و با کمی اغماض فیلیمو و دیجیکالا. البته هستند اسامی که ترکیبی هستند و جای خود را نیز باز کردهاند اما خوشایند و دلنشین نیستند، مثلا اسنپفود، یا همین دیجیکالامگ! (برای کسبوکارها شخصا انتخاب اسامی فارسیِ بامسمی را ترجیح میدهم، مثل بازار، آپارات، دیوار.)
چهارم- اگر هیچ یک از این راهها جواب نداد و هیچ معادل فارسی مناسبی نتوانستیم برای کلمهای پیدا کنیم میتوانیم به همان صورت موجود در زبان مبدا بپذیریم و استفاده کنیم، اما برای هرچه کمتر شدن آسیب و از بین رفتن زبان فارسی اولا این راه باید آخرین انتخاب و آخرین گزینه ما باشد و در ثانی نباید در این امر افراط کرد. چون تعداد کلمات جدید زیاد است و درصد بالایی از آنها اسامی کسبوکار جدید هستند و بهنوعی اسم خاص محسوب میشوند که قابل ترجمه یا معادلسازی نیستند، بهتر از است فقط در مورد اسامی خاص این روش را استفاده کنیم، مثل اینستاگرام یا فیسبوک و ...
تا اینجای کار این چهار راهحل به ذهن من میرسد، اما اگر شما هم پیشنهادی دارید خوشحال میشوم بشنوم.
نکتهای که به نظرم ذکر آن ضروری است این است که همه این موارد، بهویژه مورد دوم، مستلزم این است که ما بهخوبی زبان فارسی را بشناسیم و اشراف و احاطه کامل روی آن داشته باشیم. منظورم از ما، یک سری افراد خاص یا قشر نخبه و فرهیخته نیست، که در سازمانی دور هم بنشینند و واژه بسازند و به مردم ابلاغ کنند تا بهکار گرفته شود. خیر، این روش پاسخگو نیست، همانطور که این سالها نبوده. منظورم از ما تمام تک تک افراد فارسیزبان است. همه ما نیاز داریم که زبان سعدی و حافظ را بهتر و بیشتر بخوانیم و بهکار ببریم تا بتوانیم به نحو احسن آن را حفظ کنیم. و این امر تا وقتی بهکارگیری همین تعداد محدود واژه آشنا نیز پر از هکسره و غلط املایی است محقق نخواهد شد! بگذریم که ابداع واژههای جدید ذهنی خلاق و منحصربهفرد میخواهد که آن هم از طریق مطالعه بیشتر و عمیقتر حاصل میشود.
از آنجا که در سالهای اخیر، ورود کلمات و آسیب به زبان فارسی بیشتر از سوی کسبوکارهای نو مشاهده میشود و این وضعیت کاملا از حالت طبیعی و متعادل خارج شده، توصیهای دوستانه دارم به همه کسانی که مسئولیت ساخت یه محصول یا ارائه یک خدمت جدید را به عهده میگیرند:
همانطور که در انتخاب برنامهنویس، گرافیست، حسابدار و کارشناس فروش دقت لازم را به خرج میدهید و بهترین و زبدهترین افراد را بهکار میگیرید، کمی هم در انتخاب متخصص محتوا وسواس به خرج دهید و محتوای متنی و زبان فارسی را جدی بگیرید. کارشناس محتوا را به ترجمه و سئو و تولید محتوای صوتی و تصویری تقلیل ندهید. یک کارشناس محتوای (فارسی) خوب اول از همه باید به زبان فارسی مسلط باشد و از خلاقیت و هوش بالایی نیز برخوردار باشد
اوّل از این که «پخش زنده» لزوماتومهٔ بدی نیست. قرار نیست همون شکلی که کلمه توی زبون دیگهای آفریده شده توی فارسی هم آفریده بشه. دیدمردم مختلف دنیا نسبت به حقایقِ جهان مختلفه. برای مال زبونهایی هستن که برای هردوی «سبز» و «آبی» از یک کلمه استفاده میکنن و در زبونهایی یکی از کلمههای «سبز» و «آبی» کلمهٔ نویی هستند. بعد از اون: مراجعه به شعر راه جالبی برای واژهسازی نیست. گاهی به دلیل وجود واژهٔ غیرمعمول، گاهی هم اشتباهاتی عمدی که هردوی اینها اغلب برای جور در آوردن وزن و قافیه هستند. و بعد هم: این که دیجیکالا و نامهایی به این شکل آفت هستند تا خلّاقیت! اینها معمولا مُشتی واژهٔ بیپدرومادر (این رو از ترکیبِ «واژهٔ حرامزادهٔ فارگلیسی»ی جناب شاملو وام گرفتم) ستند که دشمن زبان ما هستند. از طرفی، سرهگرایی هم کار درستی نیست. زبون ما هم زبون عقیمه و توانایی مشتقسازی از کلمات رو نداره، تعداد بسیار زیادی از وندهای زبان فارسی دیگه توی کلمهسازی توسط گویشورهاش استفاده نمیشه. و این که میگید «برای احیای زبان نیاز به قشری ویژه نیست» این هم نادرسته. برای مثال اندونزی، چهارمین کشور پرجمعیت جهان یک زبان که توانایی بسیار کمی رو داشت، واژههای کم و این زبان جزو میلیونها زبان غیررسمی بومیان اندونزی بود رو برداشت و تبدیل به یک زبان استاندارد کرد. ترکیه رو ببینید: الان بسیاری از ترکها نمیتونن نطق آتاتورک رو به قشنگی بخونن. چون آتاتورک توی اون نطق گفت بود که زبون باید فارسیزدایی و عربیزدایی بشه و به زبونهای اروپایی نزدیک بشه. برای رشد یک زبون یا اصلاح اون، انگیز نیازه. انگیزهٔ یهودیها رای زندهکردن زبون عبری خوندن متن مقدّسشون بود، انگیزهٔ اندونزی اعلام استقلال و انگیزهٔ ترکیه اروپاییشدن. نکتهٔ دیگه همبستگی بین زبانهای فارسی سراسر جهان (بخونید دری، تاجیکی و ...) هستش. البته انگیزهٔ ما هم از نزدیککردن زبونمون به زبونهای دیگه مشخصّه. سواد داشتن و اعتبار خریدن! «اگر خارج نرم، توی اینستاگرام هم زبون مادریام با زبون دوّمم رو به عقد با زبونهای دیگه ننشونم دیگه زبون دوّمی که یاد گرفتم و کلّی پول بابتش دادم چه سودی برای من داره؟» این دیدگاه همیشه بوده. دوران مشروطه واقعا غلظت عربیِ مجلس بالا بود. هر قشری برای نشون دادن خودش یه بلایی سر فارسی میآره، مثل این اواخواهر هایی که توی چتها میبینیم، مثل برخی این رپرها و سایر خوانندههای بیسواد که به وضوحاختلا فهمید که سادهترین چیزها رو هم دربارهٔ شعر نمیدونن، مثل ریاکاران که تکیهکلامهای عربی بسیاری دارند، مثل استارتآپها، مثل افرادی که زبانهای بیگانه را برای تجمّل یاد میگیرن، مثل شاعرهای سطحی این روزها که دایرهٔ کلماتشان از ده کلمهٔ زلف، عشق، گیس، است، تو، من، چشم، باران و اینجور کلمات تجاوز نمیکنه و کاری بهجز چسنالهٔ غالبا مربوط به حواشی روز ندارن. بعضی از این استارتآپها با خودشون میگن: «اگر اسم محصولم شامل کلمهٔ اروپایی یا شبهاروپایی باشه، اثر قابلتوجّهی داره (هرچند بعضیها هم برای محصولشون اسامی فارسیای استفاده میکنن که گویا اینها از زمان پارسیگِ مرحوم منجمد شه بودند و الان یکی اونها رو گرم کرده و یخشون رو باز کرده)». و البته که ما نباید خودسرانه عمل کنیم و اختلاف شدیدی بین اینها بندازیم. از نظر دستوری این زبونها شبیه به هم هستند ولی از نظر واژه هرکدومم از کلمات یک زبونِ بیگانه پر شده: یکی روسی، یکی عربی و زبون انگلیسی و فرانسوی. باید فارسی زبانها متحّد عمل کنن و از گسستگی اجتناب کنن. من که انگیزهای بری فارسی زبانها نمیبینم. هرکدوم توی یک کشور هتد با اهداف ملّی (یا حکومتی) مختلف، و هیچ نیازی(نیاز که دارن، احساس نیازی) به همبستگی با سای فارسیزبونها ندارن.
زبان فارسی گویش رسمی کشورهای ایران و تاجیکستان است . یکی از دو زبان رسمی افغانستان (در کنار پشتو) فارسی ات. زبان رسمی کشور هندوستان نیز تا پیش از ورود استعمار انگلیس، فارسی بود.پاکستان (که زمانی جزو هندوستان بود) همهٔ واژههای آن (به جز یک واژه)، فارسی است.
زبان فارسی
زبان فارسی را پارسی نیز میگویند. زبان فارسی در افغانستان بهطور رسمی دری و در تاجیکستان تاجیکی خوانده شدهاست.
در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبانشناسان اروپایی در برلین، زبانهای یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبانهای کلاسیک جهان برگزیده شدند . بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک بهشمار میآید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات پرباری داشته باشد و سوم در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد .
فارسی در میان 3 زبان نخست جهان
فارسی از دیدگاه شمار و گوناگونی ضربالمثلها در میان سه زبان نخست جهان است. با ورود واژگان از زبان عربی (و زبانهای دیگری مانند یونانی، آرامی، ترکی و غیره) به زبان فارسی، این زبان از نظر تعداد واژهها یکی از غنیترین زبانها شدهاست. در کمتر زبانی فرهنگ واژگانی چون دهخدا (در ۱۸ جلد) یا فرهنگ سخن (در ۸ جلد) دیده میشود .
ناحیه تاریخی پارس و پارسی
زبان فارسی از زبان قدیمی تر فارسی میانه (یا پهلوی) و آن نیز خود از فارسی باستان نشأت گرفتهاست. این دو زبان قدیمی تر برخاسته از ناحیه تاریخی پارس در نزدیک استان امروزی فارس در جنوب ایران هستند.
فارسی میانه به عنوان گویش رسمی در زمان ساسانیان در دیگر سرزمینهای ایرانی گسترش زیادی یافت. به گونهای که در خراسان بزرگ جایگزین زبانهای پارتی و بلخی شد و بخشهای بزرگی از خوارزمیزبانان و سغدیزبانان نیز فارسیزبان شدند. گویشی از فارسی میانه که بعدها فارسی دری نام گرفت پس از اسلام به عنوان گویش استاندارد نوشتاری شکل گرفت و این بار با گسترش به سوی غرب به ناحیه پارس و دیگر نقاط ایران بازگشت.
اهمیت توسعه زبان فارسی
زبان شیرین فارسی که همان زبان مادری میباشد، مجموعهای گرانبها شامل پارسی باستان، کتیبهها و سنگنوشتههای قدیمی با خطوط میخی و پارسی میانه با سنگنوشتههای خطوط پهلوی است.
از سویی دیگر نیز الهامگرفته از فرهنگ بعد از اسلام، همهجا بهترین سرمایه ملی و هویّت ما ایرانیان است.
این امانت ارزشمند، میراثی است که نسلبهنسل به دست ما رسیده است، اهمیت آن زمانی بیشتر میشود که حماسهسرای ایران باستان، فردوسی میگوید عجم را با آن بها داده و قدر و قیمت بخشیده است.
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
…… زبان پارسی آیینه هویت ما ایرانیان در ایران و جهان است و باید همه ما در حفظ و مراقبت و سالمنگاهداشتن آن بههیچوجه کوتاهی نکنیم. زبان پرظرفیت، شیرین و رسای پارسی توانسته است. بخش عظیمی از سرزمینهای جهان را تحت نفوذ معنوی خود قرار دهد و برای ملتها، فرهنگ و دین و معرفت به ارمغان آورد.
……زبان پارسی، بر بنیاد گستردگی حوزه مفهومیاش در میان پارسیزبانان، از ارزش ویژهای برخوردار است. برخورداری از این ارزش، زمانی دستیاب میشود که روند اثرگذاری و اثرپذیری این زبان را در فرایند دوسویه آن (مرحله دادوستد زبانی) مورد ژرفنگری قرار بدهیم .
……با توجه به این ویژگی، یکی از مواردی که میتواند در رشد و گستردگی حوزه مفهومی زبان پارسی، مدد رساند، کاربرد روشهای درستنویسی و درستگویی واژهها در زبان است.
افزون بر این، بهکارگیری روشهای درستنویسی و درستگویی واژهها کمک میکند تا زبان را از آسیبهای روزمره و لغزشهای معنایی دور نگهداریم،
……درستنویسی واژهها و رعایت قوانین دستور زبان در نوشتههای علمی از عوامل مهم در ارزش و اعتبار این نوشتههاست.
فرقی نمیکند که زبان فارسی یا انگلیسی یا زبانی دیگر باشد ، خواننده بهمحض این که با غلط املایی و یا نادرستی گرامری مواجه شود در مورد ارزش و اعتبار نوشته دچار شک و تردید میشود.
چنین مواردی حتی در زمانی که موضوع جنبه علمی ندارد و فقط یک نامه معمولی است نیز موجب سلب اعتماد خواننده میشود. اما در مورد نوشتههای علمی و بهویژه هنگامی که این نوشتهها توسط یک نهاد علمی منتشر میشود، توقع بسیار افزایش مییابد و شیوه نوشتن و رعایت املای صحیح واژهها اهمیتی دوچندان پیدا میکند.
برای ما که در یک رشتهٔ علمی درس میخوانیم، فارسینوشتن حتی شاید مشکلتر از هر کس دیگری باشد. ما با انبوهی از مفاهیم علمی سروکار داریم که نه تنها جایگزین فارسی آنها در نوشتههای علمی رایج نیست، بلکه گاهی هیچ جایگزینی هم وجود ندارد. ما هر روز با انرژی، پتانسیل، آنتروپی، ولتاژ، رآکتانس، سلونوئید و صدها واژهٔ دیگر مواجهیم و شاید تصور این که به جای آنها جایگزین فارسیشان را به کار ببریم، برایمان خندهدار یا تحملناشدنی باشد.
یک نکتهٔ انکارناشدنی هست و آن این که بعضی از این واژهها چنان با نوشتههای علمی فارسی درآمیختهاند که زدودن آنها از این نوشتهها شاید ناممکن باشد. برای رهاشدن از این مشکل، یک اصل محافظهکارانه را در اینجا میپذیریم؛ این که فقط دربارهٔ واژههایی حرف میزنیم که هنوز هیچ جایگزین رایجی (چه فارسی و چه بیگانه) در زبان روزمره یا علمی ما ندارند، مثلاً واژههایی که به مفهومهایی برمیگردند که به تازگی پدیدآمدهاند. (مثلاً ششهفت سال پیش که تلفن همراه تازه به ایران آمده بود، واژهٔ SMS هنوز ناشناخته بود، که البته الان دیگر این گونه نیست.) پس هنگام خواندن این نوشته یادتان باشد که اگر با خودتان میگویید: «این واژه به قدری در فارسی جا افتاده است که هیچ جوری نمیشود تغییرش داد.» بدانید که من هم در بسیاری از موارد با شما موافق هستم. بحث من فعلاً دربارهٔ واژههای تازه است، هرچند که این موضوع از اهمیت این نوشته دربارهٔ واژههای بیگانهای که در فارسی جاافتادهاند نمیکاهد.
برای عینیشدن نوشتهام با چند مثال خاص ادامه میدهم. به واژههای «ساعتگرد» و «پادساعتگرد» توجه کنید. این دو واژه در نوشتههای علمی و فنی برای مشخصکردن جهت چرخش اجسام به کار میروند. جایگزین انگلیسی آنها به ترتیب clockwise و counterclockwise است. میخواهم ساختار درونی پادساعتگرد را بشکافم تا ببینم که از چه بخشهایی ساخته شده است:
پادساعتگرد = پاد + ساعت + گرد
«پاد» را همهٔ ما در واژههای دیگری هم دیدهایم، مثلاً در پادزهر. پاد به معنی نقیض و مخالف است و معنی واژهٔ پس از خود را وارونه میکند.«ساعت» را هم که خب، میدانیم که چیست. البته در واژهٔ پادساعتگرد منظور از ساعت، جهت حرکت عقربههای ساعت است.«گرد» از «گشتن» میآید. از نظر دستور زبان فارسی «گرد» بن مضارع مصدر «گشتن» است. (برای ساختن بن مضارع از هر مصدر، فعل امر مخاطب آن را میسازیم و «ب» را از آغاز آن برمیداریم.) نمودار زیر را ببینید.
گشتن ← بگرد ← گرد
چند مثال دیگر از بن مضارع را در زیر میبینید.
مصدر ← بن مضارع
گفتن ← گو
رفتن ← رو
خندیدن ← خند
حالا به کل واژهٔ پادساعتگرد دقت کنید. معنی کل این واژه را اجزای آن به خوبی میرسانند:
پادساعتگرد = چیزی که در خلاف جهت چرخش عقربههای ساعت میگردد.
نمیدانم این واژهٔ پادساعتگرد از چه وقتی در زبان فارسی به کار میرود. فرض کنید نخستین بار چندصد سال پیش یک مهندس ایرانی هنگام نوشتن کتابی دربارهٔ ساختن چرخ آسیا به این مفهوم نیازمند شد و این واژه را ساخت. این که چرا او به جای «پادساعتگرد» «پادساعتچرخ» را به کار نبرد، پرسش بهجایی است. ولی پرسش مهمتر این است که چرا او یک واژهٔ کاملاً تازه و بیمعنی را برای این مفهوم به کار نبرد