
رویدادهای عمومی
میلاد با سعادت
صاحب الزمان ( عج )
بر همه مسلمانان مبارک باد
خلاصه :
امروز نیمه شعبان روز چهارشنبه میلاد اقا صاحب الزمان استپیش از ان که چیزی بگوید ، مولایش ، امام حسن عسکری ( ع ) گفت :
ای احمد بن اسحاق ، خداوند از زمانی که حضرت ادم را افرید ،
تا کنون زمین را بدون حجت قرار نداده و تا روز قیامت نیز چنین است . از برکت وجود حجت خداست که بلاها از اهل زمین دور می گردد و باران رحمت خداوند از اسمان نازل شده ، زمین ها اباد می شود .
احمد فهمید که امام از نیت او پی برده ، پیش از انکه سوال کند
احمد گفت :
- اقای من ، اتفاقا برای پرسیدن همن مطلب آمدم که بدانم پس از شما ، چه کسی هدایت شیعیان را بر عهده خواهد داشت .
- کمی صبر کن ، الان بر می گردم
امام عسکری برخاست و به اتاقی رفت . طولی نکشید که با کودکی در آغوش برگشت و پیش احمد امد . احمد تا ان زمان وی را ندیده بود .
کودکی زیبا و دوست داشتنی بود که از چهره اش نور می بارید . امام او را روی زانوی خویش نشاند و دست نوازش بر سرش کشید ، و رو به احمد بن اسحاق کرد :
- امام تو پس از من اوست . اگر تو نزد ما اهل بیت عزیز و گرامی نبودی ، هرگز او را نشانت نمی دادم . این فرزند من است نام و کنیه او ، همان نام و کنیه رسول خدا ( ع ) است و جهان پر از ستم و تجاوز را ، پر از عدل و داد می کند .
احمد تعجب کرده بود . با خود می اندیشید که چگونه ممکن است کودکی به سن و سال او چنین توانای داشته باشد ؟
امام که تعجب او را دیده بود این گونه فرمود :
او در امت من ، همچون حضرت خضر و ذوالقرنین است . از دیده ها پنهان خواهد شد و غیبت او ان قدر طول می کشد که بعضی از معتقدان به امامت او ، از عقیده دینی خود دست کشند . غیر از کسانی که خداوند ولایت ما را در وجودشان جاری ساخته ، بقیه مردم گمراه و هلاک می شوند .
این سخنان برای احمد بن اسحاق کمی سنگین بود . چون تا ان هنگام امت شیعه در چنان وضعیتی قرار نگرفته بود ، از این رو امام حسن عسکری پرسید :
- اقا ، معجره یا علامتی هست که دل من قرص شود و از خطر گمراهی در امان باشم ؟
در این هنگام کودک 3 ساله لب به سخن گشود : من ذخیره خدا در روی زمین هستم و از دشمنان خدا انتقام می گیرم .