رویدادهای عمومی

شهادت خانم

فاطمه زهرا

سلام الله علیها


خلاصه :

ایام فاطمیه هست و شهادت بانو فاطمه زهرا  در این ایام دل اقا جانمان خون است   در اینجا قصد داریم چند کتاب و داستانی از ان برای شما بخوانیم و در نهایت مداحی برای شما برگزاری کنیم 

عمر دوان دوان خود را به ابوبکر رساند و گفت : خبر را شنیده ای ؟ میدانی در شهر چه میگیند ؟

نه . خدام خبر ؟ چه شده ؟ 

با دختر پیغمبر چه رفتاری داشتی ؟ همه میگویند فاطمه بر تو خشم گرفته و گفته با تو صحبت نخواهد کرد ! 

ان قدر مهم نبود . فاطمه گفت :

اگر فدک را پس ندهی ، تا زنده ام با تو سخن نخواهم گفت 

من هم اعتنایی نکردم . بگذار صحبت نکند ! آسمان که به زمین نمی اید ؟ 

همه افتخار می کنند با من که خلیفه مسلمانان هستم ، هم صحبت شوند .

صحبت نکردن یک زن چه اهمیتی دارد !

- ابوبکر ! اشتباه تو همین جا است . او هر جا تو را می بیند ، روی بر می گرداند و سکوت می کند . همه میگویند که خلیفه ، دختر پیامبر را ازرده .
ان وقت تو بی اعتنایی ؟! همه مردم می دانند که رسول خدا گفته است : 

هرکس فاطمه را بیازارد ، مرا ازرده و هر که مرا بیازارد ، خدا را ازرده و ... .

- می گویی چه کنم ؟ بروم و به دست و پایش بیفتم ؟! هرگز ! 

- با شیوه ای که تو در پیش گرفته ای ، مردم شورش می کنند و خلافت را از تو میگیرند .

هنوز مدت زیادی از رحلت پیامبر نگذشته است .

  ابوبکر رنگش پرید و با نگرانی پرسید : پیشنهاد تو چیست ؟ 

- من میگویم به عیادتش برویم و با معذرت خواهی - که خرجی ندارد - و با چرب زبانی قانعش کنیم 
تا اوضاع ارام شود و اب از آسیاب بیفتد .

باهم به راه افتادند و به خانه دختر رسول خدا رسیدند . اما او اجازه ورود نداد .

فردا دوباره امدند . ولی باز نشد و ... .

بار چهارم موضوع را به علی ( ع ) گفتند تا ائو از همسرش اجازه بگیرد . 

بالاخره با هر مکافاتی بود ، به حضرت فاطمه رسیدند : 

- ای دختر رسول خدا ! ما را ببخش ! ما اشتباه کردیم . از ما راضی باش ... 

فاطمه که از نقشه ی انان خبر داشت و می دانست واقعا پشیمان نیستند ، روی خود را از انان برگرداند و گفت : 

شما را به خدا ! ایا از پدرم نشنیدید که می گفت : (( فاطمه پاره تن من است ، هر کس او را بیازارد مرا ازرده است !؟ )) 

- چرا ، شنیده ایم 

در این هنگام بانوی بزرگوار دست به اسمان برد و گفت :

خدایا ! شاهد باش این دو نفر مرا اذیت کردند و من هرگز از انان راضی نخواهم شد تا پدرم را ملاقات کنم و به او شکایت نمایم .

ان دو مات و مبهوت و به هم نگاه کردند و با ناراحتی منزل علی ( ع ) را ترک نمودند . 

- - - - - - - - - - - 

کتاب ها 

1. فاطمه از نگاه علی

2. فاطمه، اسوه بشر

3.  من فاطمه هستم

4. دانشنامه فاطمی

5. سیره اخلاقی و سبک زندگی حضرت زهرا

6. حیات پاکان 

7. صحیفه فاطمیه

8. یاس در آتش

9. جرعه‌ای از کوثر

10. برترین بانو

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران