مقالات

حتی کاغذ قلم ندارید سرنخ بازی کنید

سرنخ


خلاصه :

ا

بازی سر نخ یک بازی بسیار ساده و کوتاهه، که به هیچ المان خارجی واسه بازی کردن احتیاج نداره. نه کارت، نه نوشته، نه کاغذ قلم. فقط یکم خلاقیت می‌خواد. اونم یکم  تنها مشکل اینه که اگه تعدادتون فرده یک نفر باید بره شام درست کنه و بقیه بازی کنن. همین.

 

بازی تیمی سرنخ؛ یک کلمه رمز، یک راهنمایی…

تو این بازی تعداد بازیکن‌ها باید زوج باشه. مثلا ۶ نفر. نیاز بود براتون عدد زوج مثال بزنم؟ یکی دیگه؟ مثلا ۱۸. خب، بیاین فرض کنیم همون شش نفر هستین. دوتا دوتا تیم درست می‌کنین و بازیکن‌های هر تیم روبروی هم‌دیگه می‌شینن. پس دو ردیف دسته شده که تو هر ردیف هم تیمی‌ها روبروی همدیگه، تو ستون‌ها نشستن. بیاین فرض کنیم من تو ردیف اول نشستم، روبروی شما که تو ردیف دوم هستین. بعد یعنی ما هم‌تیمی هستیم. ولی خب کسانی که تو یک ردیف هستن هم یجورایی با همدیگه ارتباط دارن. البته ارتباط خاصی هم ندارنا. ولی شاید بشه گفت طبق یک منطق‌ای …

چیکار دارم می‌کنم؟ خودم هم نفهمیدم چی شد. اصلا بذارین یه کار دیگه می‌کنم. این تصویر رو ببینین:

 

اینجوری بهتر شد. راحت با مثال بازی رو یادتون می‌دم. پس دو ردیف شدین و کسانی که روبروی هم نشستن هم‌تیمی هستن. یعنی باشو و بی‌بی فضه تیم آبی هستن، لیلا و جمشید تیم آبی، آرشام و پارمی‌لانژ هم تیم سبز. حالا بازی رو شروع می‌کنیم. اولین نوبت رو آرشام از تیم سبز شروع می‌کنه. تو هر راند بازی، یک نفر یک عبارت انتخاب می‌کنه که این راند بازی کنین. آرشام یک کلمه رو انتخاب می‌کنه. مثلا کلمه «ثعلب». حالا آرشام این کلمه رو به همه آدم‌های ردیف اول می‌گه. یعنی در گوش جمشید و باشو می‌گه ثعلب. پس بازیکن‌های ردیف اول جواب معما رو می‌دونن و قراره با راهنمایی کردن یکاری کنن که هم‌تیمی‌شون کلمه رو حدس بزنه و امتیاز بگیرن.

حالا بازی رو شروع می‌کنیم. چون آرشام کلمه رو انتخاب کرده، نفر بعدی، یعنی جمشید اولین راهنمایی رو به لیلا می‌ده. بعد لیلا یک شانس داره که حدس بزنه. اگه لیلا نتونست درست حدس بزنه، بعد نوبت تیم بعدی، یعنی تیم آبی‌ئه. باشو راهنمایی بعدی رو می‌گه و بعد نوبت بی‌بی‌فضه‌ست که حدسشو بزنه. اگه بی‌بی هم نتونه درست حدس بزنه، نوبت تیم سبز می‌شه که آرشام راهنمایی کنه، به این امید که پارمی‌لانژ حدس درست رو بزنه.

اگه پارمی‌لانژ هم نتونه درست حدس بزنه، این روند یک دور دیگه ادامه پیدا می‌کنه تا یکی از این دو اتفاق بیوفته:

الف) یک تیم بتونه کلمه معما رو حدس بزنه

ب) بعد از پنج نوبت بازی، هیچکس نتونه درست حدس بزنه، که یعنی هیچکس نبرده.

یادتون باشه تو بازی تیم سبز ( یعنی تیمی که کلمه رو انتخاب کرده) فقط یک شانس برای حدس زدن داره.

راهنمایی‌ها فقط می‌تونه یک کلمه باشه. حالا ممکنه یه سوالی براتون پیش بیاد، اگه در نوبت اول، لیلا نتونه درست حدس بزنه، بی‌بی فضه تو نوبتش با دو راهنمایی داره حدس می‌زنه. چون هم راهنمایی جمشید رو در نوبت قبلی شنیده، هم راهنمایی این نوبت باشو رو می‌شنوه. خب پس کار بی‌بی‌ فضه راحت‌تره نه؟ آره، دقیقا! در هر نوبت حدس زدن بازی داره آسون‌تر و آسون‌تر می‌شه. برای همینه که این بازی یک سیستم امتیاز دهی خیلی هوشمندانه داره. تو این مثال، اگه لیلا با حدس اول جواب رو پیدا کنه، تیم قرمز سه امتیاز می‌گیرن. در ادامه اگه بی‌بی فضه از تیم آبی، درست حدس بزنه، دو امتیاز می‌گیره. اگه این دو تیم نتونستن، در نوبت دوم اگه هرکدوم از تیم‌ها بتونن حدس بزنن فقط یک امتیاز می‌گیرن. اینجوریه که هرچی تعداد راهنمایی‌ها بیشتر می‌شه، امتیازی که می‌شه بدست آورد کمتر می‌شه.

کلمه جدید برای راند بعدی بازی، توسط لیلا انتخاب می‌شه و همین روند بین بازیکن‌ها ادامه پیدا می‌کنه.

 

یک راند از بازی

خب بیاین یک راند با هم بازی این خانواده کاملا واقعی و باور‌پذیر رو ببینیم تا بهتر یاد بگیریم.

[آرشام یواشکی در گوش جمشید و باشو می‌گه]:‌ ثعلب.

جمشید: ها؟

باشو: تو این چیزا رو از کجا شنیدی جوجه؟

[آرشام در گوش جمشید معنی کلمه رو توضیح می‌ده]

جمشید: آها… مسخره!

 

نوبت اول، تیم قرمز:

[الان نوبت تیم قرمزه و جمشید بازی رو شروع می‌کنه.]

جمشید [به عنوان اولین راهنمایی]: حلیم.

[لیلا انگار تو یک فروشگاه بزرگ پر از کالاهای حراج خورده گیر کرده، به این‌ طرف و اون طرف نگاه می‌کنه و با استرس می‌گه]: بوقلمون؟

[حرکت سر بازیکن‌های ردیف اول لیلا رو از راهنمایی بی‌فایده جمشید عصبی می‌کنه].

 

نوبت دوم، تیم آبی:

[الان نوبت تیم آبیه، با توجه به راهنمایی قبلی که جمشید کرده بود، باشو به فکر فرو می‌ره.]

باشو [به عنوان دومین راهنمایی]: ملات.

بی‌بی فضه [به ترکیب کلمات «حلیم» و «ملات» فکر می‌کنه. با خودش می‌گه خب حتما منظور یکی از مواد اولیه‌ایه که توی حلیم استفاده می‌شه، به غیر از بوقلمون.]: گندم.

[باشو با عصبانیت]: ای بابا… میگم ملات… تو می‌گی گندم؟ همیشه همین بوده! پیرم کردی…

[باشو می‌ره که یه دعوای مشتی راه بندازه که بخاطر التماس پارمی‌لانژ بی‌خیال می‌شه.]

[بی‌بی فضه]: آخه من رو به زور نشوندین پای این مسخره باز‌ی‌ها. من که گفتم من بازی بلد نیستم. الکی کنترل رو ازم گرفتین الان جم شروع می‌شه برنامه‌هاش…

 

نوبت سوم، تیم سبز:

[پارمی‌لانژ با یک حالت لوس و بی معنی]: تورو خدا آرشام یه چیز درست حسابی بگو ها! دوباره چرت و پرت نگی، می‌خوایم ببریم یه بار تو زندگی یه بازی‌ای رو.

[تلالو ذوق در چشمان آرشام به پارمی‌لانژ چشمک می‌زنه]: گرفتن.

[پارمی‌لانژ پوس‌خند ملیحی می‌زنه]: ثعلب.

[صدای فریاد آرشام به آسمان‌ها بلند می‌شه و با ذوق فراوان خواهر کوچکترش رو در آغوش می‌گیره. جمشید، لیلا، باشو و بی‌بی ‌فضه با چشمانی پر از افتخار به فرزندانشون نگاه می‌کنن و دست می‌زنن. صدای هیاهو همسایه ها رو از خواب بیدار می‌کنه. دقایقی بعد کل کوچه پر می‌شه از هم محله‌ای‌هایی که توی کوچه جمع شدن و تشویق می‌کنن. یک طرف خیابون داد می‌زنن «پارمی». اون طرف خیابون جواب می‌دن «لانژ». سکانس بعدی تو سالن همایش‌های برج میلاد، روح احضارشده‌ی ماهاتما گاندی، یک جام طلایی رو به پارمی‌لانژ تقدیم می‌کنه و از زحماتش تشکر می‌کنه. چندین سال بعد، آرشام که سرگروه داوران جایزه نوبل شده، نوبل شیمی سال ۲۰۹۹ رو تقدیم می کنه به محمد مهدی گنجایی  بخاطر معرفی این بازی بی‌نظیر. این بازی  باعث محقق شدن صلح جهانی، کشف درمان واقعی انواع سرطان و راهگشای گلوبال وارمینگ بوده.]خب حالا بازی رو یاد گرفتین‌؟‌ نه؟‌ می‌خاین یک عدد زوج دیگه هم مثال بزنم؟

۴ سال پیش
خوب بود

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران