مقالات
داستان شهادت امام علی(ع)
خلاصه :
سلامتوطئه قتل امام توسط خوارج
در دوره کوتاه حکومت امام علی(ع) سه جنگ سنگین داخلی جمل، صفین و نهروان درگرفت. در جنگ نهروان که یاران امام علی خوارج را شکست دادند ، بازماندگان آنها تا مدتی در مکه گرد هم می آمدند و برای کشتگان نهروان عزاداری کردند.
در یکی از این جلسات آنها تصمیم گرفتند که امام علی علیه السلام و معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. ابن ملجم مرادی قتل امیرالمؤمنین را پذیرفت، حجّاج بن عبد اللّه معروف به برک کشتن معاویه و عمرو بن بکر تمیمی کشتن عمرو عاص را بر عهده گرفت.
هر سه نفر قرار بر این شد در شب نوزدهم ماه رمضان هنگام نماز صبح تصمیم خود را عملی سازند. به همین خاطر ابن ملجم برای به قتل رساندن امام علی راهی کوفه شد.
ابن ملجم به کوفه آمد اما نیتش را پنهان کرد و در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن زندگی کردند تا رسیدن روز موعود به سر برد.
او در این زمان با قطام دختر اخضر تیمیه آشنا و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد. قطام که نزدیکانش در جنگ با امام کشته شده بودند، کینه امام را در دل داشت و شرط کرد که زمانی با ابن ملجم ازدواج می کند که او امام علی را به قتل برساند.
ابن ملجم راز حضورش در کوفه را زمانی که دریافت قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است، افشا نمود. برای یاری ابن ملجم، قطام، وردان بن مجالد و شبیب بن بجره را فراخواند و آنها پذیرفتند. (الإرشاد، المفید ،ج1، ص17)
اشعث بن قیس نیز پس از اطلاع از نیت ابن ملجم به او وعده همراهی داد و اینگونه جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه جمع شدند تا امام را به شهادت برسانند.
آیا امام علی ( ع ) از شهادت خود با خبر بود؟
در ماه رمضان آن سال امام علی یک شب در خانه امام حسن علیه السّلام و یک شب در خانه امام حسین علیه السّلام و یک شب در خانه زینب دختر خود افطار می نمود اما بیش از سه لقمه بیشتر نمی خورد زیرا خبر از شهادت خود داشت و می فرمود:امر خدا نزدیک شده است، یک شب یا دو شب بیش نمانده است، می خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شکم من از طعام پر نباشد. (جلاء العیون، المجلسی ،ص:318 )
در تمام شب قبل از شهادت حضرت علی (ع ) بیرون می آمد و به اطراف آسمان نظر می کرد و می فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نشنیده ام، این شبی است که مرا وعده شهادت داده»، و شعری با این مضمون خواند:«کمر خود را برای مرگ محکم ببند که مرگ البتّه به تو خواهد رسید، و جزع مکن از مرگ چون به وادی تو درآید. (جلاء العیون، المجلسی ،ص:336)
حضرت علی ( ع ) درشب شهادت دعا می کرد و می فرمود: «اللّهمّ بارک لی فی الموت»؛ خداوندا مبارک گردان برای من مرگ را، و بسیار می گفت:«انّا للّه و انّا الیه راجعون». و کلمه مبارکه «لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلیّ العظیم» را بسیار ذکر می کرد و بسیار صلوات می فرستاد و استغفار می کرد. ( منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج1،ص:419 )
امام درشب قبل از شهادت بیدار و به عبادت حق تعالی مشغول بود و برای نماز شب به مسجد نرفت. امّ کلثوم پرسید:یا امیر المؤمنین سبب بیداری و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود:در صبح این شب شهید خواهم شد. امّ کلثوم گفت:پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود:از قضای الهی نمی توان گریخت. ( جلاء العیون، المجلسی ،ص:336 )
ضربت خوردن امام علی ( ع ) در مسجد
امام علی ( ع) برای خواندن نماز وارد مسجد شد در حالی که در حال تسبیح خداوند بود. ایشان با ورود به شبستان مسجد افرادی که به خواب رفته بودند از جمله ابن ملجم که به رو خوابیده بود را بیدار کرد و به او فرمود:برخیز از خواب برای نماز و چنین مخواب که این خواب شیطان است، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابیدن خواب پیغمبران است. (جلاء العیون، المجلسی ،ص:341)
امام سپس به ابن ملجم فرمود:قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زیر جامه ات چه داری. ( جلاء العیون، المجلسی ،ص:341 )
ابن ملجم که شمشیرش را به زهر آغشته نموده بود و زیر پیراهن پنهان کرده بود، در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. او در حال حمله شعار خوارج را فریاد می زد که:«للّه الحکم یا علیّ، لا لک و لا لأصحابک». ( منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج1،ص:422 )
امام پس از ضربت خوردن فرمود:بسم اللّه و باللّه و علی ملّة رسول اللّه»، و گفت:«فزتُ وَ ربّ الکعبه»، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم.( جلاء العیون، المجلسی ،ص:341 )
اهل مسجد بسوی محراب دویدند و امیرالمؤمنین علی علیه السّلام را در محراب خونین دیدند و ردای مبارکش را بر سرش بستند. حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود:این آن است که خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول. ( منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج1،ص:423 )
امیر المؤمنین علیه السّلام پس از ضربت خوردن امام حسن علیه السّلام را به جای خود برای گذاردن نماز قرار داد و خود نمازش را نشسته تمام کرد.
امام حسن علیه السّلام پدر را پس از نماز در آغوش گرفت، و گفت:ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود:ای فرزند! از این پس پدرت را رنجی نیست، اینک جدّ تو محمد مصطفی -صلوات اللّه علیه- و جدّه تو خدیجه کبری، و مادرت فاطمه زهرا علیهماالسلام و حوریان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گریستن بدار که گریه تو ملائکه آسمان را به گریه در آورده است. (منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج1،ص:424 )