رویدادهای عمومی

زندگینامه

حضرت یوسف

ولادت تا نبوت


خلاصه :

سلام در این مطلب قصد دارم در مورد زندگی حضرت یوسف صحبت کنم

به نام خدا سلام

در این مطلب قصد دارم در مورد زندگینامه حضرت یوسف با شما صحبت کنم

حضرت یوسف فرزند حضرت یعقوب و از نسل حضرت ابراهیم که در زمان خود با پادشاه ظالم نمرود مبارزه کرد هستند

قبل از ولادت ایشان حضرت یعقوب با بت پرستان و معبد ایشتار مبارزه می کردند مردم حق را بت پرستان میدادند و و کاهن های معبد ایشتار ادعا می کردند حضرت یعقوب مورد نفرین ایشتار است

بعد از ولادت حضرت یوسف از مادرش راحیل بارانی بر آن شهر نازل شد و معبد ایشتار که آتش گرفته بود را خاموش نکرد

پس از چند سال از شهر کنعان خبر می آورند که حضرت اسحاق یعنی پدر بزرگ حضرت یوسف دار فانی را وداع گفتند و حضرت یعقوب به همراه همسران و فرزندان مجبور به رفتن به کنعان شدند

در بین راه مادر حضرت یوسف فرزند دیگری را به دنیا می آورد و با به دنیا آمدن آن فرزند مادر راحیل جان به جان آفرین می دهد خاله حضرت یوسف که یکی دیگر از همسران حضرت یعقوب بود این فرزند را نامید و گفت نام این فرزند را بگذار بی آنی یعنی فرزند نحس

اما حضرت یعقوب مخالفت کرده به نامش را بنیامین می گذارد پس از رسیدن به کنعان عمه حضرت یوسف درخواست مراقبت از حضرت یوسف را می کند برای اینکه دیگر مادری نداشت بعد از گذر چند ای حضرت یوسف شبی در کنار پدر در خواب می بیند تعبیرخواب را جویا می شود خوابشان این بود که در تخت پادشاهی نشستند و یازده ستاره به همراه خورشید و ماه بر او سجده کردن

حضرت یعقوب می گوید تو برادرانت برتری داری و در آینده به نبوت برگزیده میشوی یکی از همسران حضرت یعقوب این سخن را شنید آتش کینه شعله ور شد فرزندانش پس از شنیدن این ماجرا به شدت حسادت کردند و نقشه کشیدند یکی از آن برادران به اسم یهودا گفت او را بکشیم یکی دیگر از برادران به نام لاوی گفت نه

پس از مشاجره ای مدت دار به نتیجه رسیدند که به صحرا بروند و حضرت یوسف را در چاهی بیندازند

پس از کلی اصرار به پدر به صحرا رفتن بعد از کلی شکنجه حضرت یوسف را داخل چاه آب شور انداختند

چند روز نگذشته بود که کاروان ای به اسم خدا با طوفان و مانع هایی به آن چاه می رسند از فرط تشنگی از ان شاه آب می‌کشند اما به برکت حضرت یوسف آب آن چاه شیرین می شود زمانی که حضرت یوسف در چاه بودند حضرت خضر می گوید من حدود ۵۰۰ سال است منتظر شما هستم از پیامبران دیگر برای شما پیغامی دارد و از پیامبران ای مانند ابراهیم هود آدم برای او پیام می دهد

و می گوید اگر آشفته و احوال شدی به انگشتان دست و بند هایش نگاه کن پنج و چهارده این رمز زندگانی است

و گردنبندی که نام امام زمان بر روی آن نوشته شده بود به آن حضر میدهند

پس از بیرون کشیدن حضرت یوسف از چاه حضرت را به عنوان یک غلام به مصر می برند در راه معجزاتی پیش می آید مانند شفا دادن دست یک شخص و غیره

زمانی که می رسند پوتیفار عزیز مصر حضرت یوسف را به قیمت بالایی خریداری میکند

حضرت یوسف به قصر میرود اما نه به عنوان برده بعد از گذر زمان زیاد حضرت یوسف بزرگ می شوند

و زلیخا همسر پوتیفار عاشق او می شود پس از اتفاقات ای زلیخا دستور زندانی کردن حضرت یوسف را می دهد

در زندان اتفاقاتی رخ می دهد که موجب پیامبر شدن حضرت یوسف می شود حضرت یوسف در زندان به نبوت رسیدند

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران