رویدادهای عمومی

کریم بن کریم


خلاصه :

ولادت امام حسن مجتبی مبارک (یک داستان جالب از امام حسن)

امام حسن علیه السلام دوستی شوخ طبع داشت. روزی به خدمت او رسید. امام علیه السلام فرمود: شب را چگونه صبح کردی؟ او در جواب گفت: یابن رسول اللّه! شب را بر خلاف رضای خود و خدا و شیطان به صبح آوردم. امام علیه السلام خندید و فرمود: چگونه؟ عرض کرد: خدای عزوجل دوست دارد که او را اطاعت کنم و مرتکب معصیت او نشوم و من چنین نیستم و شیطان دوست دارد معصیت خدا کنم و او را اطاعت نکنم و این چنین هم نیستم و خودم دوست دارم هرگز نمیرم و این گونه نمی‌باشم. از این داستان استفاده می‌شود که امام علیه السلام با همه ابهت و بزرگی که داشتند به گونه‌ای با دیگران برخورد می‌کردند که آن‌ها براحتی در محضر او بلکه با خود او شوخی می‌کردند و حضرت گوش می‌دادند و می‌خندیدند.

 

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران