معرفی

سلام

شهید ابراهیم همت سخنانش قبل از آغاز عملیات والفجر ۱


خلاصه :

سلام

 
 

انشاء الله خدا به ما توان بدهد تا سربازان خوبی برای آقا امام زمان(عج) و مجریان خوبی برای اجرای اوامر امام باشیم و در خط امام و ولایت، و زیر سایه ی این رهبری پیامبرگونه باقی بمانیم... رهبری الهی، که شاید تاریخ نظیر ایشان را در عصر غیبت کبری، کمتر به خودش دیده است و اگر ما این نعمت الهی را درک نکنیم ، خدا به ما غضب می کند. این رهبری، نعمت بزرگ خداست و برخورداری از آن، جای سجده شکر دارد. امام عزیز، نعمت را بر ما تمام کرده اند. ایشان علاوه بر این اوامر اعتقادی ، طرح استراتژیک جنگ را هم به ما داده اند.

 

برادران عزیز! بعد از فتح خرمشهر و حمله ی اسرائیل به سوریه و لبنان، ما مرتکب اشتباه شدیم و به سوریه رفتیم. فکر می کردیم از سوریه می رویم به سمت ارتفاعات اشغالی جولان و بعد از عقب زدن ارتش اسرائیل، می رویم به طرف فلسطین اشغالی. منتها، همان ایام بود که امام فرمودند: نه، راه آزادی قدس، از کربلا می گذرد.

 

همه ی ما به این کلام امام وفاداریم و پیش می رویم به طرف کربلا. در تداوم عملیاتمان در خاک عراق، هدف؛ العماره و بغداد و بصره نیست. هدف کجاست؟!... هدف کربلاست. رهبری کتبا این هدف را به ما ابلاغ کرده اند. روزنامه ها هم، آن را نوشته اند و به تک تک افراد ملت هم، این هدف ابلاغ شده. حضرت امام، به طور شفاهی هم، این را گفته اند. پس طرح کلان؛ ابلاغ شده و هدف این طرح نظامی، کربلاست. منتها ، در راه رسیدن به این هدف، سختی هم هست، تحمل مشقت هم هست، عذاب هست، شهادت و مجروحیت و اسارت هم هست. نمی دانیم زمان فتح این هدف، چه وقتی خواهد بود. تعیین موعد، به دست ما نیست و ما از حکمت های عالم غیب، بی خبریم. هر چه هست، به دست خداست.

 

فقط متذکر دو نکته می شوم: وعده ی خدا، حق است. اگر خاطرتان مانده باشد، از اواخر پاییز 57 که هنوز شاه در ایران حکومت می کرد، امام گفتند: شاه باید برود. آن روزها، در کوچه و بازار، در دکان ها و مدارس و ادارات، عده ای می گفتند: معلوم هست امام چه می گوید؟ مگر می شود گفت شاه باید از مملکت برود؟ نکند امام شوخی شان گرفته؟ دی ماه همان سال، همه ناباورانه دیدند که شاه از ایران رفت!

 

شدیدترین حمله علیه انقلاب اسلامی، مربوط به آن روزهای اول شروع جنگ بود. یکی از فرماندهان واحد عملیات سپاه ناحیه ی دزفول در آن ایام، بعد ها به من می گفت: وقتی که لشکر 10 زرهی عراق تا نزدیکی رودخانه کرخه جلو آمد، من توانسته بودم ده نفر پاسدار جور کنم و این ده نفر را هم فرستاده بودیم به سمت اهواز، تا جلوی تصرف آن شهر به دست عراقی ها را بگیرند. مدام عصبانی بودم و هِی می زدم توی سر خودم از اینکه می شنیدم این شهر سقوط کرد، آن سنگر سقوط کرد، خرمشهر دارد سقوط می کند و...خلاصه، اعصابم خرد بود.

 

ظهر روز بیست و هشتم مهر 59 رادیو روشن بود. یک دفعه شنیدم که امام می گوید: « ما چنان سیلی یی توی دهان صدام و حزب بعث خواهیم زد، که دیگر نتواند از جایش بلند شود! »

 

بعد این برادر ما می گفت: ... موقعی که رادیو داشت این سخنان امام را پخش می کرد، من به شدت ناراحت بودم. طوری که با خودم می گفتم ارتش عراق دارد شهر به شهر جلو می آید، صدام دارد تمام شهرهای ما را می گیرد، خرمشهر دارد سقوط می کند و بعد، شما توی گوش او می زنید؟!

 

ایشان می گفت: بعد از عملیات الی بیت المقدس و فتح خرمشهر، همان واقعه به یادم آمد و گریه ام گرفت. امام با آن شعور و بصیرت الهی خودش، عقبه هایی را می بیند، که دید کوچک ما، قادر به مشاهده ی آنها نیست.

 

پس ای عزیزان!

 

بدانید وقتی امام هدف ما را در مسیر استمرار این جنگ، کربلا تعیین می کند، این انتخاب، قطعا بی حکمت نیست. منتها، کربلا رفتن، سختی هم دارد. امکان دارد رسیدن مان به این هدف، دو سال بیشتر طول بکشد. امکان هم دارد ده سال، برای رسیدن به آن، بجنگیم.

 

تاریخ بیست و سه ساله ی دوران رسالت پیامبر اکرم(ص) را که می خوانیم، می بینیم ده سال آخر آن را، ایشان درگیر جنگ بوده است. حضرت امام علی (ع) هم در رکاب پیامبر اسلام (ص) مدام در جبهه های نبرد، درگیر جنگ بود؛ آن هم جنگ هایی سخت! از بس مشرکین مکه، قبایل بت پرست جزیرة العرب و یهودیان مدینه علیه دعوت الهی حضرت، به ایشان فشار می آوردند، پیامبر(ص) و مومنین، مدام درگیر جنگ بودند. جنگ بدر، جنگ احد، جنگ خیبر، جنگ تبوک و...صدها جنگ کوچک و بزرگ و بسیار سخت.

 

از تاریخ جنگ های صدر اسلام که خبر دارید، پس تحمل داشته باشید. مطمئنا به کربلا می رسیم. وعده ی خدا حق است و البته شرط تحقق این وعده، توجه دقیق به اوامر نایب امام زمان (عج) است. انشاء الله این وعده حق که به ما داده شده، تحقق خواهد یافت. بدانید که دشمنان، دست از سر ما برنمی دارند. ما هم هیچ چاره ای نداریم، جز اینکه حق خود را با شمشیر بگیریم، یعنی همان کاری که پیامبر اکرم(ص) در صدر اسلام انجام داد. زمانی که قدرتمندان عالم، حرف حساب سرشان نمی شود و جامعه ی جهانی به حرف حق گوش نمی دهد، باید با شمشیر حرف حق را به کرسی نشاند. هیچ چاره ی دیگری هم در کار نیست

 

شهید همت(ره) شیفته ی اخلاق و رفتار شهید محمد بروجردی(ره) بود. به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید محمد بروجردی ( یکم خرداد 1362)، قسمتی از بیانات سردار خیبر حاج ابراهیم همت در وصف شهید بروجردی را در زیر می آوریم:

 

« به اعتقاد بنده، منجی کردستان از چنگال مزدوران رژیم بعث؛ اعم از کومله، دموکرات و رزگاری، شهید محمد بروجردی است. او نقش عظیمی در ایجاد و حفظ امنیت کل این منطقه داشت و به واقع، حق بزرگی به گردن مردم منطقه ی کردستان دارد.

اوایل سال 1359 بود که من با این شهید بزرگوار در پاوه آشنا شدم.

جریان آشنایی ما از این قرار بود که در بیست و هشتم اردیبهشت ماه سال 59، طی عملیاتی به فرماندهی سردار شهیدمان ناصر کاظمی؛ فرمانده وقت سپاه پاوه، باینگان فتح شد. حدود یک هفته بعد از این ماجرا بود که شهید بروجردی به باینگان آمد، دست بر قضاء ورود ایشان به مقر باینگان، مصادف شد با حمله ی عناصر مسلح ضد انقلاب به این مقر. پس از چند ساعت درگیری سنگین، بالاخره موفق شدیم حلقه ی محاصره را که دشمن اطراف بروجردی و بچه هایشان بسته بود، بشکنیم و ضد انقلاب را عقب برانیم، متعاقب فرار ذلت بار دشمن، بلافاصله وارد مقر شدیم.

جو داخل آنجا؛ علی الخصوص از لحاظ روحیه ی نیروها، فوق العاده آشفته و عصبی به نظر می رسید. رفتیم به سمت اتاقی که شهید بروجردی در آن مشغول توجیه تعدادی از بر و بچه های سپاه بود. هیچ وقت این اولین دیدارمان را فراموش نمی کنم. وقتی در اتاق باز شد و به او سلام کردیم، با وجود اینکه بیش از هشت ساعت محاصره و درگیری سنگین را از سر گذرانده بود، به رویمان می خندید. آن روز در چهره ی این مرد روحانی و این مرد بزرگ کردستان، چنان تبسم عجیبی دیدم که برای اولین بار در زندگی ام احساس کردم با مردی آشنا می شوم که در همه ی زمینه های روحی و اخلاقی با دیگران تفاوت دارد. اصلا همین سرزندگی و لبخند با طراوت، یکی از ویژگی های خاص این مرد بزرگ بود.

از آن به بعد؛ یعنی تا آغاز عملیات فتح مبین (بهار 1361) در کنار این شهید بزرگوار بودم و افتخار شاگردی این آقا، این میرزا و این معلم کبیر را داشتم. بروجردی دارای یک سری ویژگی های اخلاقی برجسته بود که من در طول جنگ، و شاید در طول زندگی ام، کمتر انسانی را این گونه دیده ام.

«ولایت پذیری» در این انسان بزرگ، «استقامت و پایداری» ، «اخلاق حسنه» ، خصوصا در برخوردهای اجتماعی و روحیه گرفتن تمامی بچه های رزمنده از این بزرگ مرد، از ویژگی های خاص او بود. آن زمان که ایشان در کردستان حضور داشت، در اوج مصائب و گرفتاری هایی که باعث و بانی آن خط دولت موقت بود، حتی یک لحظه هم نبود که خبر نرسد مثلا پایگاهی سقوط کرده، سر برادری توسط ضد انقلاب بریده شده، شهری سقوط کرده و یا محوری به دست دشمن افتاده. در میان این همه آشفتگی و عصبانیت ها، هر کدام از برادران ما که این مرد بزرگوار را می دیدند، روحیه می گرفتند و بشاش می شدند.

جداً قلم قاصر است و قلمم می شکند اگر بخواهم مقام والای بروجردی را توصیف کنم. فراموش نمی کنم در اوج مصائب و ناراحتی هایمان در پاوه، شهید ناصر کاظمی (فرمانده وقت سپاه پاوه و فرماندار این شهرستان) هر بار که خیلی خسته می شد و روحیه اش را آزرده می دید، بلافاصله می گفت: من باید بروم کرمانشاه، بروجردی را ببینم. در بازگشت به پاوه، او را خوش و خندان می دیدم که می گفت: بروجردی را دیدم، روحیه گرفتم.

تک تک برادرانی که در طول جنگ های کردستان با همه ی کمبودها، سختی ها و مصائب آنجا سوخته و ساخته بودند، با صبر و استقامت انواع شکنجه های روحی و روانی را تحمل کرده بودند و داغ شهادت یاران همسنگرشان را به دل داشتند، سر بریدن ها، بدن های سوخته، تکه تکه شده و شکنجه شده ی عزیزانشان را می دیدند و باز هم مقاومت می کردند، با این وجود همگی این بر و بچه ها صراحتاً می گفتند: هر بار که ما بروجردی را می بینیم، دلمان قرص می شود و روحیه مان تازه می شود....

 

بنده معتقدم که بروجردی مظلوم زیست، مظلوم مبارزه کرد و در مظلومیت به شهادت رسید. شهید، مقام والایی دارد. انسان های الهی افتخاری بالاتر از شهادت ندارند، اما آنچه مطرح است اینکه این شهدا امانت الهی هستند که در دنیا به دست مسئولین سپرده شده اند تا به نحو احسن از این امانت استفاده کنند.

 همین جا خوب است به مسئله ای اشاره کنم که شاید تازگی داشته باشد. روز بیست و نهم اردیبهشت امسال (1362) یعنی چهار روز قبل از شهادت بروجردی، برادر محسن رضایی برای بازدید از اردوگاه لشکر 27 در قلاجه، به غرب آمده بود. به ایشان گفتم بروجردی اگر در کردستان بماند به احتمال قوی شهید می شود. این مرد حیف است.

از سیاست بگویید، هم وزیر خارجه است و هم نخست وزیر. از سیاست داخلی و مسائل اجتماعی و برخوردهای مردمی بگویید، در کردستان هم فرماندار، هم فرمانده سپاه و هم فرمانده عملیات است. حیف است این مرد بزرگ از دست برود، چرا که در حقیقت با از دست رفتن او ما " کتاب کردستان" را از دست می دهیم. کتاب حماسه ی کردستان از همان صفحه ی اولش به همت او نقش بسته است. اوست که به صاحبان مغزهای پوسیده و پوچ می فهماند که چگونه باید کردستان را ساخت و چگونه می شود مسائل کردستان را پیش برد و ضد انقلاب را از کردستان ریشه کن کرد. خلاصه گفتم چنین مردی حیف است و...، لذا استدعا داریم ایشان را بخواهید بیایند تهران و در آنجا هر کاری را هم به ایشان بدهید، برازنده است.

از قضا، یکی از برادران سپاه کردستان هم آنجا بود و همین حرف های مرا تکرار کرد و گفت: بروجردی شهید می شود. بروجردی را ببرید تهران. ما حاضریم او در کردستان نباشد، چون می ترسیم به او بگوییم به خط نرو. آخر مدام می رود!

عجیب اینکه چهار روز بعد، برادر محسن رضایی در حضور من به معاونشان؛ برادر علی شمعخانی زنگ زد و گفت: به بروجردی بگویید بیاید تهران. وقتی با کردستان تماس گرفتند از آن طرف خط گفته بودند: بروجردی یک ساعت پیش شهید شده.

شاید شناخت ما از انسان ها کم باشد. شاید ما خدای ناکرده براساس جو شایعه و تهمت هایی که همیشه علیه انسان های الهی در جامعه رواج پیدا می کنند، تحت تاثیر قرار بگیریم. اما آنچه می خواهم بگویم این است که بروجردی شناخته نشد. بروجردی هنوز هم نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ شناخته نشده است. تصور من این است که زمان های بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته بشود. شاید خون بروجردی این بیداری را در ما به وجود بیاورد تا به جا و به موقع بتوانیم این گونه عناصر الهی را کشف کنیم و از استعدادهای پاکشان، که در حقیقت امانت الهی است، به نحو احسن استفاده نماییم.»

 

پی نوشت:

هدیه به ارواح مطهر شهدا، به ویژه شهید محمد بروجردی و شهید محمد ابراهیم همت صلوات.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شهید همت (ره) می فرمود:

برای حفظ حیثیت جمهوری اسلامی و بنا بر فرامین حضرت امام، ما حق نداریم سستی به خرج بدهیم. اگر ما ذره ای از خودمان سستی نشان بدهیم، این در حکم ضربه ایست بر ولایت امر، و کفران نعمت تلقی می شود. ذره ای سهل انگاری از جانب ما، در حکم خیانت به امام و انقلاب اسلامی است و باعث می شود تا تن به ذلت بدهیم و تا ابد نتوانیم سرمان را بلند کنیم!

 

وقتی حضرت امام می فرماید: « من سیلی به گوش صدام می زنم»، فکر می کنید این سیلی را امام توسط چه کسانی به صدام می زند؟! یا زمانی که امام می فرمود: « من توی دهان این دولت می زنم» ، ایشان توسط چه کسی این کار را انجام داد؟! توسط آدم هایی مثل ما؛ یعنی اگر تک تک شما، دست و بازوی امام نشوید، امام به تنهایی، کاری از دستش ساخته نیست. زمان حضرت علی علیه السلام هم همین طور بود. زمان پیامبر (ص) هم همین طور بود.

 

به روایت همت، جلد یک، ص 349

هدیه به روح مطهر شهید همت صلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.


 

 

شهید همت در مورد فرانسه می گفت:

« از همان ماه های اول شروع جنگ به بعد، ما از حضور جنگنده های پیشرفته میراژ اف-۱ فرانسوی در ارتش صدام خبر داشتیم، آن هم در شرایطی که هیچ خلبان عراقی، تجربه پرواز با این جت های مدرن را نداشت.

فرانسوی ها، دارند به صدام موشک های اگزوسه را می دهند تا با شلیک آنها، بعثی ها از بندر فاو، کشتی های ما را در ترمینال نفتی جزیره خارک، هدف قرار بدهند و منهدم کنند. روزی پنج فروند هواپیمای فوق پیشرفته سوپر استاندارد، موشک های اگزوسه سوار کرده اند.

جالب است این را هم بدانید که فرانسوی ها، مطابق قوانین خودشان، مجاز نیستند تسلیحات فوق مدرنشان را غیر از ارتششان، به کشور دیگری بفروشند. مع الوصف آمده اند و قوانین خودشان را هم، به قول معروف دور زده اند! مدعی شده اند که؛ ما این سوپر استانداردها را به عراق نفروخته ایم، بلکه فقط آنها را اجاره داده ایم! بماند که چنین جنگنده هایی، چون جزء تسلیحات سازمانی نیروی هوایی عراق نبوده اند، قطعا خلبان عراقی هم ندارند. پس چه کسی آنها را به پرواز در می آورد؟ خلبان های فرانسوی.

لذا دولت فرانسه، عین روسپی های سیاسی، این قدر کِرم می ریزد و آنقدر بر سر واگذاری سوپر استاندارد و موشک اگزوسه به عراق تبلیغات به راه می اندازد که در ایران، اجرای دو عملیات والفجر۲ و والفجر۳، حدود پانزده روز به تعویق می افتد.

نکته بعدی آنجاست که دو، یا سه شب پیش، تلویزیون دولتی فرانسه در بخش خبری خودش صراحتا اعلام می کند: تحویل این هواپیماها به عراق، صرفا با هدف کمک به رژیم صدام، جلوگیری از سقوط آن و ممانعت از رشد انقلاب اسلامی در منطقه، انجام گرفته است! بعد هم همین تلویزیون دولتی، در کمال رذالت و وقاحت اعلام می کند: هم اکنون بیش از ششصد مستشار نظامی فرانسوی، در ارتش عراق خدمت می کنند.»

سابقه سیاه فرانسوی ها را از کلام شهید همت می توان دریافت. پرونده سیاهی که هر روز برحجم آن افزوده می شود. اما متاسفانه با وجود چنین پرونده ای امروز شاهدیم که دولت یازدهم آنچنان نسبت به فرانسه ارادت می ورزد که هر جسارتی از فرانسوی ها سربزند نادیده انگاشته و به دیده منت می پذیرد چون در برابر غربی ها احساس ضعف می کند.

نمونه اخیرش سفر وزیر خارجه فرانسه به ایران برای مذاکرات اقتصادی بود. این سفر در حالی انجام شد که نظامی های فرانسوی در رزمایش مشترک با انگلیس و آمریکا در آب های خلیج فارس بودند.

این همزمانی باعث نگرانی تجار فرانسوی شده بودند و احتمال می دادند که دولت ایران از انجام مذاکرات اقتصادی به دلیل فعالیت نظامی فرانسه در خلیج فارس سرباز زند.

در این راستا یکی از تجار فرانسوی با نگرانی، از وزیرخارجه فرانسه پرسید: «جناب وزیر! چرا این سفر دقیقا در روزی انجام شد که فرانسه به همراه انگلیس و آمریکا در خلیج فارس و در نزدیکی آب های ایران مانور نظامی که طبیعتا پیام های خاصی دارد، برگزار کرده اند؟...آیا فکر نمی کنید این مسئله روی روابط تجاری ما با ایران تاثیر بگذارد و نتوانیم در این سفر قرارداد خاصی منعقد کنیم؟ شما از واکنش مقامات ایرانی نگران نیستید؟»

وزیر فرانسوی پاسخ داد: «خیر، بنده هیچ نگرانی نسبت به موفقیت آمیز بودن این سفر ندارم. مقامات ایرانی در هیچ یک از جلسات مقدماتی و برنامه ریزی برای سفر در تهران و پاریس به این مسئله معترض نشدند.»

و در ادامه با لحنی گستاخ آمیز گفت: «دولت ایران به این سفرها احتیاج دارد و مطمئنم که هیچ اعتراضی در جلسات فردا هم  نخواهیم شنید.»

رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی) با اشاره به این نوع اظهارات گستاخانه وزیر غربی فرمودند:

«احساس ضعف شما، موجب تشویق دشمن به حمله‌ی به شما است؛ این یک قاعده‌ی کلّی است.

اگر می خواهید دشمن را از تهاجم به خودتان منصرف کنید، سعی کنید اظهار ضعف نکنید. نمی گویم به دروغ بگوییم قوی هستیم، [بلکه] می گویم قوّت خودمان را آشکار کنیم. ما نقاط قوّت زیادی داریم، این نقاط قوّت را آشکار کنیم. در زمینه‌ی اقتصادی هم همین‌جور است، در زمینه‌ی فرهنگی هم همین‌جور است.

اشتباه بزرگ بعضی از ماها در چالش اقتصادی بزرگی که امروز کشور دچار آن است -که ما امروز دچار چالش اقتصادی هستیم- این بود که در زمینه‌ی اقتصادی اظهار ضعف شد؛ دشمن دید که اینجا جایی است که می شود فشار آورد، [لذا] فشار را زیاد کردند؛ [طوری که] از یک نفر در مصاحبه بپرسند که این رزمایشی که شما دارید فلان‌جا می کنید و درعین‌حال با ایرانی‌ها مذاکره می کنید، [یک وقت] ایرانی‌ها از این رزمایش ناراحت نشوند که به این مذاکرات اقتصادی ضربه بخورد،

او رویش بشود و خجالت نکشد از اینکه بگوید «نه آقا، اینها تأثیری ندارد؛ ایرانی‌ها اینقدر احتیاج به این مذاکرات دارند که امثال این رزمایش ضرری به مذاکره‌ی اقتصادی ما نمی زند»! این اظهار ضعف در مقابل دشمن نباید بشود.»



 
 

« امام صحبتی دارند که آن را نوشته ام و همیشه آن را توی جیب خودم دارم. دوست دارم حرف های امام همیشه توی ذهنم باشد؛ حالا من آن را برای شما می خوانم

امام صراحتاً اعلام می کند که:

"هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد، بیشتر باید فحش بشنود

و شما پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، بیشتر فحش شنیدید و می شنوید"

 

ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ،

چون ما اگر تحمّل نکنیم، باید میدان را خالی کنیم...

 فکر نکنید افرادی مثل خوارجِ دوران حکومت امام علی علیه السلام الان در اطراف ما وجود ندارند؛ وجود دارند

خوارج چه کسانی بودند؟ خوارج آمدند و ابتدا به علی علیه السلام گفتند: که یا علی، ما با تو هستیم

بعد همین ها، از پشت به علی ضربه زدند...

 این نیست که ما هم در اطراف خودمان چنین آدم هایی را نداشته باشیم

الان هم مثل زمان حکومت حضرت علی علیه السلام، خوارجی هستند که دارند اذیت می کنند.

 

«سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت»
 

 

 

سردار حاج قاسم سلیمانی در یکم مهر ماه در یادواره شهدای ملایر، سخنرانی کردند اما چون در رسانه ها ، کمتر به صورت مکتوب به آن پرداخته شد بخش هایی از این سخنرانی را در اینجا آوردیم. (وقتی مشاهده می کنیم سخنان افرادی که کارنامه درخشانی در خدمت به نظام ندارند و حرف هایشان بیشتر شبیه اراجیف است اما به دلیل حزبی و جناحی بودن، سخنانشان در رسانه ها پخش می شود چرا نباید سخنان پرمغز و سرشار از معرفت سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی به صورت کامل و مکتوب ارائه شود.)

گزیده ای از سخنرانی سردار حاج قاسم سلیمانی در یادواره شهدای ملایر:

***  من اعتقادم این است قله تربیت دینی و اخلاقی ما، دفاع مقدس بود... من معتقدم امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) که ظهور بکنند حکومتی که ایجاد بکنند قله آن حکومت، آن دوره ای بود که در دفاع مقدس ما ، در بخش ها و حالاتش اتفاق افتاد...من با تمام وجودم اعتقادم این است که جنگ ما مملو بود از بهشتیانی که بهشت ، مشتاق دیدارشان بود...

*** برادری داشتیم به نام ماهانی. «علی ماهانی » خیلی آدم مقدسی بود. خیلی مقدس بود. زخم بدنش را که دستش مجروح بود – به پایش هم شبیه دستش بود- همیشه به نوعی مخفی می کرد که تظاهر به این زخم نکرده باشد، که این زخم را طوری نمایان نکند که نمایش داده شود. این خیلی حرف است برادران! خیلی خودسازی بزرگی می خواهد. این ها حرف های عادی نیست. آن وقت او در والفجر3 در میدان مین اینجا ماند. میدان مین والفجر3 خیلی میدان بزرگی بود شاید جزو پرتراکم ترین میدان ها و موانع جنگ ، همین منطقه والفجر3 و کربلای یک بود حتی در بخشی از ابعاد از شلمچه هم بیشتر بود منهای کانال ها، بیشتر بود. خب (علی ماهانی را) می شناختند. شناخته شده بود. آمدند آب بدهند به مجروحین توی معبر. اول رفتند به سمت او... نخورد گفت به فلانی بدهید. دادند باز آمدند، گفت به فلانی بدهید. به همه مجروحین دادند. آب بود ولی وقتی برگشتند او به شهادت رسیده بود تشنه.

ما وقتی نه آب، نه تشنگی – تشنگی یک حرجی است که بر انسان وارد می شود. انسان اصلا ممکن است در آن لحظه عقلش هم کار نکند تا چه برسد به وجدانش. یک تلاشی داشته باشد حرصی داشته باشد بقاپد از دست کسی این را- غیر از این در موضوعات مادی، در موضوعاتی که خیلی ارزشی ندارد ما چه رقابت هایی می کنیم. نه در چیزی که حیاتمان هست، نه در چیزی که ناجی جانمان هست، در چیزی که یک ذره ما را بالا می برد؛ پول جیب ما را، رتبه ما را؛ درجه ما را، یا هر چیز دیگری در جامعه وجود دارد. ساده نیست...

       

در دفاع مقدس) شرط اداره و فرماندهی ، سن نبود. شرط اداره و فرماندهی ، تحصیلات نبود. شرط اداره و فرماندهی، رتبه نبود. شرط اداره و فرماندهی، سنوات نبود.اما یک شرط وجود داشت و آن پخته شدن در کوره بود، زلال شدن در کوره بود، کوره آتش عملیات ها و جنگ. لذا برخی از رشدها ، رشدهای الکی نبود، پفکی نبود، رشدهای حقیقی بود. به سرعت می دیدی یک فرمانده گروهان می رسید به مستوای فرمانده گردان، گردان را اداره می کرد، به سرعت به مستوای بالاتری می رسید دلیلش انتخاب، انتخاب دقیق بود، درست بود.

آن وقت ویژگی فرماندهی، انکسار بود. برادران! اگر در هر ارتقائی و ارتفاعی که انسان پیدا می کند حالا این ارتقاء و ارتفاع چه منصبی باشد، چه مسئولیتی باشد، چه مقام مادی باشد، ثروتی پیدا بکند، چه علمی پیدا بکند اگر در آن، انکسار وجود نداشته باشد، خودشکستگی وجود نداشته باشد این تکبر و غرور و نخوت و طاغوت را درست می کند. همه کسانی که به مرتبه طاغوت رسیدند اول طاغوت نبودند، همه فرعون ها در مرتبه تولد، فرعون نبودند اما چون انکسار وجود نداشت و هر کسی به یک نسبتی، فرعونی در وجودش دارد. به تعبیر یک نویسنده ای، بعضی از انسان ها یک حیوان را در وجود خود دارند. بعضی از انسان ها یک نمایشگاهی از حیوانات را در وجود خودشان دارند. یک انسانی خلق و خوی بدترین حیوانات را پیدا می کند خلق و خوی خوک پیدا می کند با خصوصیاتش. خلق و خوی گرگ پیدا می کند در سطوح گوناگونش.

انسان منزه، انسانی است که این انکسار (را داشته باشد.) چرا معصوم می گوید « وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا» این میزان است. ما خیلی باید در این موضوع اگر می خواهیم شبیه بشویم در هر دوره ای از عمرمان و بمانیم به نسبت آن دوره، این موضوع را نباید در وجود خودمان فراموش کنیم و آن انکسار است. آن شکست داخلی در درون. خود را هیچ انگاشتن. این را دقت کنید. غرور، تکبر، نخوت، آفت هر گونه اثر تربیتی و اخلاقی و هر گونه مسئولیتی است.

یک مشکلی که ما داریم امروز ؛ و دیروز این نبود، دیروز هر آنچه وجود داشت حقیقی بود. ظاهر و باطن یکی بود. اما وقتی ظاهر و باطن دوتا می شود این اثر خیلی بد تربیتی دارد. در این کلمات قصار آقا امیرالمومنین(ع) وجود دارد در حالات این انسان ها. این ها منظورش کفار نیست. مسلمان هاست. « یَقُولُ فِى الدُّنْیَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ وَ یَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ». حرف که می زند در چارچوب زاهدین حرف می زند اما عمل که می کند در چارچوب دنیاطلبان عمل می کند. این تضاد است. 

*** همت، واقعا هر وقت تو ذهنم می آید آدم دلش مملو از غصه می شود. فرمانده لشکر بود، لشکر پایتخت. ده ها هزار نفر زیر نظر او بودند. تو خیبر – برادران! طاقت این است، امتحان این است- تو خیبر، لشکرش آنقدر شهید شد، شهید شد، مجروح شد، شهید شد به گردان رسید. گردان را از طلائیه منتقل کرد به جزیره مجنون جنوبی، تبدیل به دسته شد. و الله تبدیل به دسته بعلاوه شد یعنی قریب 40 نفر!

همت با دسته ماند. آن وقت بدتر که موتور- نه در یک بنز ضد گلوله، در یک فضای ویژه – همت در ترک یک موتور، ناشناس توی ضلع وسطی جزیره جنوبی شهید شد و بیش از دو ساعت کسی نمی دانست اینکه بر زمین افتاده، همت است. این طوری می شود که او بر جان ها ، امروز حکومت می کند...

     

دلیل اینکه این نظام، برغم این فشار و این حصار و این محاصره و این سطوح گوناگونی که وجود دارد سرپا باقی مانده، رشد می کند... دو دلیل وجود دارد دو دلیل عمده. دلایل زیادی وجود دارد که در این نظام و سلامت این نظام و استثنایی بودن این نظام اثر دارد. یکی اش رهبری است. والله العظیم این را از باب اینکه بعضی ها ورد زبانشان شده در بیانات سعی می کنند مثل کلمه بسم الله الرحمن الرحیم این را بگویند اما به عمقش توجه نکنند این را نمی گویم. تو دنیا رهبری هست، زیاد هست، ملکه هست، پادشاه هست، صدراعظم هست، امپراطور هست، هستند در سطوح گوناگون، دارند تو ابعاد مختلف. اما کجا این حجم حرص! واقعا آدم بعضی وقت ها متاثر میشه ، نه از مردم عادی، مردم عادی خیلی معرفتشان بیشتر از نخبه هاست، نه نخبه های سیاسی. نقش رهبری در صیانت از این نظام ، در توجه و احترام به مردم، در حقوق مردم، در منزه بودن این جامعه. ما یادمان می رود بعضی وقت ها، مسئول مثل پدر است. پدر و مادر سه تا خصوصیت مهم دارند. یکی اخلاص در تربیت. پدر و مادر به بچه اش در تربیت دروغ نمی گوید. تربیت دروغ نمی کند. و لو اینکه خودش عمل نکند اما آنچه توصیه می کند آن درست را توصیه می کند. دوم صمیمیت است. سوم نگرانی است. ما بیاییم به دلیل انتخابات، به دلیل هر چیز دیگری، شعار های بی بها، کم بها، آن چیزی که ما بگوییم جوان بخندد. نپسندیم بر بچه خودمان، بر محفوظ بودن دختر خودمان حریص باشیم اما بر ولنگاری جامعه به عنوان مسئول بی توجه باشیم و کسی جرات نکند در جامعه اسلامی امر به معروف و نهی از منکر بکند. یک کشاورز خوب، یک مسئول خوب است. او بر آبیاری دقت می کند، وقتی این علف های هرز در مزرعه اش سبز می شود قبل از اینکه دانه کنند و این دانه بریزند و قابل کنترل نباشند مزرعه را از بین ببرد آن را هرس می کند.

*** من اعتقادم این است دو کار در کنار همه کارها مهم است برای مسئله نظام. یکی وحدت است. همه هم می گویند وحدت. وحدت در تعریفی که عموما در بُعد سیاسی می شود معلوم نیست این، جا بیفتد. اما وحدت پیرامون اصول، یک امر حقیقی است. باید بشود.

مهمترین مولفه ای که در وحدت باید اتفاق بیفتد وحدت حول دشمن است. اگر پیرامون دشمن، شما داری می جنگی با دشمن، اگر در خط مقدم شما دو صدا بلند شد، یکی فریاد زد این دشمن نیست دوست است، یکی گفت این دشمن است، این همان می شود که در جنگ صفین اتفاق افتاد طومار سپاه امیرالمومنین(ع) را به هم ریخت و تولد پیدا کرد از داخل آن خوارج. خوارج تولد چنین توطئه ای بود. قرآن سر نیزه. معاویه یک مرتبه تطهیر شد. شک کردند خیلی ها در این موضوع. حالا که دشمن این طوری نیست. دشمن یعنی به معنای آمریکا و سطوح مختلف دیگرش، اذنابش. اگر یک عده آمدند گفتند نه این دشمن نیست،اشتباه می کنید، کی میگه آمریکا با ما دشمن است، این نیست، بد فهمیدیم ما این را. شناخت از دشمن یک امر سیاسی نیست. شناخت از دشمن یک امر تحقیقی و تجربی است. اگر کسی رفت این را دنبال کرد در تاریخ عملکرد دشمن، در سیطره های دشمن، در عملکردهای دشمن، در سیاست های دشمن، آن را نگاه کرد گول نمی خورد.

*** چرا امیرالمومنین(ع) با معاویه صلح نکرد؟

اگر امیرالمومنین با معاویه صلح می کرد و مشروعیت به معاویه می داد از حکومت امیرالمومنین(ع) و مشروعیت حکومت امیرالمومنین(ع) چیزی باقی می ماند؟! ممکن بود ظاهراً امیرالمومنین(ع) به شهادت نرسد اما از اسلام چی باقی می ماند؟!

خصوصاً کسانی که در این منصب ها و جایگاه ها قرار گرفتند اگر آدرس غلط دادند به جامعه ما و در جامعه دو صدایی پیرامون دشمن به وجود آوردند خیانت می کنند، این ها مرتکب خیانت شدند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن در جامعه، جامعه را، حساسیتش را از بین بردن، سرد کردن، در درونش تفرقه ایجاد کردن خیانت است. این بُعد مهمی است. ابعاد گوناگونی این دارد باید به آن توجه کرد.

موضوع دوم مسئله آگاهی و آمادگی مردم ماست. آگاهی و آمادگی دو ضلع و دو مسئله لازم و ملزوم یکدیگرند. اگر جامعه آگاه نبود آماده نمی شود. اگر جامعه آمادگی خاصی پیدا کرد بدون آن آگاهی، این به نتیجه نمی رسد. شما یک لشکر را بیارائید ؛ مجهز کنید؛ مسلح کنید توی میدان ببرید اما آن شعور لازم را، آن آگاهی لازم را نداشته باشد این فرو می ریزد. این در اولین حمله فرو می ریزد. آگاهی و آمادگی جامعه به آن چیزی است که فهم مردم را توسعه بدهد، شعور مردم را توسعه بدهد، خواسته های مردم را تعالی بدهد. اگر خواسته های مردم، اگر شعور مردم، اگر فهم مردم تعالی پیدا کرد مردم خواسته های بلندی را طلب کردند، در دانشگاه های ما خواسته های دانشجویی ، خواسته های بلندی بود این جامعه رشد می کند. اگر خواسته ها را آوردید در یک حد نازل و پستی، این جامعه رشد نمی کند. این برمی گردد به مسئولین کشور. این همان نقش پدر و مادر را دارد. این همان ترسیم هدف است...

       

باید به جامعه خودمان تزریق کنیم ، ترویج کنیم این موضوع را. بگوییم به جامعه خودمان مطلب را. اهمیت نظام را برسانیم. این حس به وجود بیاید. اینکه ما در اطراف خودمان در طول 16 سال گذشته، قریب سه میلیون انسان کشته شدند اما این نظام مصون باقی مانده است. این ساده نیست. این ارزش کمی نیست. فرقی بین شمال تهران و جنوب تهران و شرق ایران و غرب ایران و شمال ایران و جنوب ایران هم ندارد. لذا نظام ، اهمیت فوق العاده ای دارد.

ما که امروز مسئولیتی بر دوش داریم در میدان های گوناگون، این مسئولیت را با تمام جانمان به این دلیل باید انجام بدهیم که امروز مصداق حقیقی و اسلام مجسم – چطور می گویند امیرالمومنین(ع) قرآن ناطق بود- امروز اسلام مجسم، نظام جمهوری اسلامی است و همان چیزی است که امام حسین(ع) به خاطر آن جان داد. همه ارزش ها را و همه آن انسان های بزرگ را که داد فرمود « ربنا تقبل منا هذا القربان». این ارزش است. برای این جمع شدیم برای این لباس پوشیدیم ، برای این توی میدان ها وجود داریم –حالا کی چی میگه مهم نیست، اهمیتی ندارد- اینکه تو خط باشیم، تو راه باشیم، پشت سر حرکت کنیم، تندتر نرویم ، کندتر نرویم این اهمیت دارد...اشکال ندارد انسان حب یک کسی را بیشتر داشته باشد حب کسی را کمتر داشته باشد اما اصول را نباید خدشه دار کند. این حب نباید بر اصول اثر بگذارد. اگر اثر گذاشت من خودباخته آن شخصم. باخته ام خودم را، شما باخته ای خودت را.

 
 

     

لایک یادتان نرود

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پیگیرم شوید

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

پسران

دختران