معرفی
خاطرات شهید دفاع مقدس
شهید محمد رضا تورجی زاده
تهذیب نفس
خلاصه :
خاطرات شهید دفاع مقدس، شهید محمد رضا تورجی زاده از زبان جمعی از دوستان ایشان .اصفهان بودیم. رفتیم جلسه اخلاق آیت الله میردامادی در مسجد عبدالغفور. محمد ارادت خاصی به ایشان داشت. همیشه جلسات ایشان را می رفت. حاج آقا از شاگردان امام و علامه طباطبایی بود. ایشان در ضمن صحبت ها از اوصاف یاران پیامبر (ص) می گفت. کسانی که روز ها روزه می گرفتند و شب ها به عبادت می پرداختند.
محمد بعد از جلسه گفت: بیا با هم شروع کنیم!
گفتم: چی رو !؟
- اینکه تا وقتی می توانیم شب ها را عبادت کنیم و روزها را روزه بگیرم!
- مگه می شه!
اما بعد تصمیم گرفتیم که انجام دهیم. هفته ی بعد دوباره محمد را دیدم. درمورد کار با هم صحبت کردیم. اولش سخت بود؛ ولی الان دیگه عادت شده بود. شب ها قرآن و دعا و نماز و ... بعد از سحری و نماز صبح هم، استراحت می کردیم. کار های محمد عجیب بود. هر کاری که برای تهذیب نفس لازم بود، انجام می داد.
محمد دعای کمیل لشگر را می خواند. صدایش سوز عجیبی داشت. همیشه دعا را برای رضای خدا می خواند. به کسی توجه نمی کرد. محمد حال عجیبی داشت. تا یک ساعت بعد از دعا هم نمی شد سراغ او رفت. در مدتی که معاون گردان بود، جلوی در سنگر یا چادر می خوابید.می خواست وقتی برای نماز شب بیدار می شود، مزاحم کسی نباشد. محل خواب او رو به قبله بود. از همان مکان برای خواندن نماز استفاده می کرد.
بهمن ماه بود و هوا بسیار سرد. همه ی نیرو ها دو پتو روی خود می انداختند. اما محمد به یک پتو اکتفا می کرد! می گفت: وقتی راحت می خوابم برای نماز سخت بیدار می شوم. معمولا شام را کم می خورد. سعی می کرد کار هایی که در دین مستحب استرا انجام دهد. در میان نماز ها، نماز ظهر را عادی می خواند! چون در دید بچه ها بود. اما در نماز صبح و مغرب حال عجیبی داشت. این اواخر تجهد و شب زنده داری او بسیار بیشتر شده بود ...
کتاب یازهرا صفحه 95 و 96
عباس رستمی
۶ سال پیش
کیارش لک
۶ سال پیش
پرهام امن زاده
۶ سال پیش
شهید سلیمانی:))
۶ سال پیش
محمد سبحان عابدینی
۶ سال پیش
مسجد بیاین. خوشحال میشیم
توفیق نداریم ببینیمتون
محمد سبحان عابدینی
۶ سال پیش
آقاي مالكي
۶ سال پیش
آقای میری
۶ سال پیش
زرگر
۶ سال پیش
امیر مهدی ارسلانی
۶ سال پیش